مردم، نیروی بدون جانشین
( مردم،با دیواری کوتاه، اما تکیه گاهی بلند و استوار برای میهن)
تاریخ چهل و اند سال گذشته بروشنی بیانگر این امر مهم است که مردم میهن دوست، باشرف و فهیم ایران در برابر تمامی حوادث و مشکلات کشور اعم از زلزله،سیل،جنگ تحمیلی، خاموش کردن آتش سوزی در جنگل ها و مراتع و اخیرا در شیوع ویروس کرونا، همواره پای کار بوده اند و از جان و مال خود مایه گذاشته اند. و اگر نبود ایثار،همت، شجاعت و حضور بی منت و بی ادعای مردم در مبارزه با چالش های عنوان شده، معلوم نبود که آیا دولت مردان و متولیان امر، می توانستند رویدادهای تلخ فوق را کنترل و مدیریت نموده و برآنها فایق بیایند؟ پاسخ کاملا واضح و روشن است و نیازی به توضیح و ورود به جزئیات هرکدام از مثال های فوق ندارد. متولیان امر مطمئن باشند علیرغم همه ی مشکلات معیشتی و اقتصادی که این جماعت شریف را تحت فشار قرار داده و گاها انتقاد وگلایه بجا و برحقی نیز در این خصوص دارند لیکن اگر خدای ناکرده باز هم اتفاقاتی مشابه و حتی بدتر از آن کشور را تهدید کند. قطعا باز این مردم خواهد بود که با همت و حضور همیشگی خود در عرصه و میدان و همچنان جلوتر و با انگیزه تر از مسئولین با مشکلات و تهدید ها مقابله و جدال خواهند نمود. چه، این را بارها به عینه ثابت کرده اند و خود حاکمیت نیز بارها به آن اذعان نموده است. آیا شایسته نیست که قدر، منزلت و ارزش این مردم شریف را دانست در قبال شان ادای حق نمود و در جهت رفع مشکلات و نیاز های اساسی آنها گامهای عملی و ملموس برداشت؟
آیا انصاف است که در بروز و ظهور چالشها و مشکلات از مردم استمداد بطلبیم و در سایر زمان ها به فکر چاره اندیشی و اقدام قاطع جهت حل و رفع مشکلات اساسی و قانونی آنها نباشیم. آیا این نوع نگاه، رویکرد و نگرش منطقی و عقلایی می باشد؟ به هیچ عنوان هیچ نیروی نمی تواند جایگزین نیرو و انرژی سیل مثبت و خروشان مردم در میهن باشد. لذا باید قدر این توان مردمی را دانست و در حفظ و مراقبت از آن دقیق،کوشا بود و بدرستی احساس مسئولیت نمود. نباید طوری رفتار کنیم که این زنجیر محکم مردمی، زنگ بزند و در شرایط سخت پیش رو که قطعا با توجه به شرایط سیاسی و اقتصادی و تحریم های ناجوانمردانه ادامه دار خواهد بود، آن استحکام و مقاومت اولیه خود را نداشته باشد. چه، جبران این ضایعه زمانبر و هزینه بر بوده و شاید غیرممکن باشد. فارغ از هرگونه جهت گیری سیاسی و حزبی به راستی مردم کشور ایران مردمانی شریف و مهربان هستند و در عین حال مدافع سرسخت در مقابل خطرات و تهدیداتی که کشورشان را تهدید می کند. آیا به نظر شما نباید قدردان این مردم بود و به حقوق اولیه آنها احترام گذاشت و در راستای رفع مشکلات آنها گام برداشت؟ چه زیبا فرموده حضرت امام خمینی(ره):وظیفه ما و همه دست اندرکاران است که به این مردم خدمت کنیم و در غم و شادی و مشکلات آنان شریک باشیم که گمان نمی کنم عبادتی بالاتر از خدمت به محرومین وجود داشته باشد(صحیفه امام، صفحه 342). به امید آن روز
روز جهانی محیط زیست
محیط زیست متعلق به همه ی انسان ها و تمامی موجودات زنده ، و فراتر از آن متعلق به نسل های آینده است. لذا بدون استثناء همگان در نگاهداری و پاس داشت آن مسئول بوده و باید کوشا باشند. این نگرش و تفکر که دولت یا قوانین مصوب مجلس به تنهایی میتواند با چالش های محیط زیست کشور، که برابر گزارش های ارائه شده از سوی سازمان جهانی محیط زیست از شرایط مطلوبی برخوردار نمی باشد، مقابله کند و یا از عهده حفاظت از آن برآید، خیالی باطل است. ایران برابر گزارش های بین المللی منتشر شده امسال در تخریب محیط زیست رتبه سوم و در تخریب جنگل ها رتبه ششم را کسب کرده است. برای اینکه در زمینه محیط زیست بتوانیم در سال های آینده در جایگاه مناسب قرار بگیریم، می بایست راهکارهای حداقلی زیر بطور دقیق و کامل جزء اولویت های اساسی حاکمیت قرار بگیرد:
1-ارائه آموزش های عمومی به افراد جامعه با استفاده از ظرفیت آموزش رسمی کشور، رسانه ملی ،فضای مجازی و سازمان های مردم نهاد به نحوی که مردم ضمن آشنایی با اهمیت حفظ و ضرورت پاکیزه داشت محیط زیست، با تهدید ها و آثار زیانباری که تخریب و آلوده کردن محیط زیست بر زندگی تک تک آنها و حتی نسل های آینده میتواند داشته باشد بخوبی آشنا شوند.
2-نوسازی ناوگان حمل و نقل عمومی و احداث مترو در همه ی کلان شهرها و ایجاد زمینه و تسهیلات مناسب برای استفاده افراد جامعه از وسایل نقلیه عمومی و خصوصی با سوخت های سبز و انرژی های پاک، مثل موتور ها و ماشین های که با برق کار می کنند ، همچنین نوسازی صنایع آلوده کننده و،،،
3-استفاده از ظرفیت شرکت های دانش بنیان برای باز آفرینی و ایجاد ارزش افزوده از زباله ها بویژه زباله های پلاستیکی و نخاله های ساختمانی ( بعنوان مثال برای بازیافت و تولید مصالح ساختمانی بطور انبوه و ایجاد بسترهای استفاده آن در ساخت و ساز ساختمانها در اقصی نقاط کشور).
4-ممانعت سفت و سخت و بی تعارف از نادیده گرفتن پیوست های زیست محیطی در اجرای پروژه های عمرانی و اقتصادی در کشور. به عبارت دیگر به منظور اجرای سریع پروژه های مورد اشاره و افتتاح زودتر از موعد مقررطرح ها، پیوست های زیست محیطی، فدای پروژهای عمرانی و اقتصادی می گردد. که نمونه های فراوانی از آن را در کشور سراغ داریم. اگر دوستان در یکی از شب ها، سری به مسکن های ساخته شده در اطراف شهرها بزنند. قطعا خواهند دید که چه بلای بر سر محیط زیست آمده است. روز جهانی محیط زیست مبارک.
دست دوستی( طلائی, یا همچنان مسین؟)
جناب رئیس جمهور در حساب توئیتری خود پیام کوتاهی گذاشته با این مضمون:" با عبور از سن 40سالگی و آغاز دهه پنجم فعالیت آن،مردم چشم امید به همکاری یک ساله دولت دوازدهم و مجلس یازدهم دوخته اند. دولت از هم اکنون دست دوستی خود را به شما مجلس جدید دراز می کند"
این توئیت کوتاه سوال هایی را در ذهن خوانندگان آن ایجاد می کند, از جمله
-)مگر میان مجالس گذشته و دولت دشمنی برقرار بوده است؟ با به عبارتی قهر سیاسی بین این دو قوه وجود داشته است که ایشان دست دوستی به سوی مجلس جدید دراز کرده است.
-)آیا در یک سال عمر سیاسی باقی مانده از دولت دوازدهم،اگر مجلس جدید طرح دوستی دولت را بپذیرد وبه وفاق آن را فشار دهد، مشکلات چهل سال انباشته مردم در همین یک سال حل و فصل خواهد شد؟
-)آیا مجلس یازدهم که هنوز مستقر نشده ، ترکیب و وزن اعضاء آن مشخص نبوده، و بسیاری از نمایندگان هنوز با ساز و کار آن آشنا نمی باشند نیامده،طرح و برنامه خاصی برای حل معضلات کشور در تمام حوزه ها دارد که اینقدر روی آن مانور سیاسی انجام گرفته و تلاش در یارگیری میشود؟ طوری که به گفته رئیس دولت، مردم چشم امید به آن بسته اند. واقعیت اینست که پس از تجربه گران چهل ساله، مردم دیگر دیدگان شان نزدیک بین شده وچشم امیدشان آب مروارید آورده، چه کسی باور میکند که مردم واقعا دل به چنین وعده وعیدهایی داده و بدان امید داشته باشند؟
قضاوت با خود خوانندگان عزیز و فهیم.
چند نرخی بودن اجناس در آق شهر
روزی ملانصرالدین به همراه عیال خویش جهت خرید مایحتاج راهی بازار شهرشد. درآق شهر زادگاه ملا، بازار قدیمی وجود داشت که اهالی جهت خرید و تأمین کلیه مایحتاج خود به آنجا مراجعه میکردند. شکل و شمایل بازار طوری بود که مشتریان از یک طرف به بازار وارد و بعد از خرید از سوی دیگر آن خارج میشدند( مشابه چنین مراکز خریدی را امروزه"مال" میگویند.) ملانصرالدین وقتی وارد بازارشد لیست خرید را از زنش گرفت. در لیست خرید زن ملا پنج قلم جنس نوشته بود که عبارت بودند از سیب زمینی،،پیاز،برنج،مرغ و گوشت. ملا برای خرید سیب زمینی به اولین مغازه بازار مراجعه کرد و هر کیلوی آن را به قیمت 20تومان خرید. نصرالدین برای خرید پیاز به مغازه بعدی مراجعه و در آنجا مشاهده کرد که قیمت سیب زمینی که ظاهرآن نیز بهتر از مغازه اولی بود، هرکیلو 15 تومان قیمت خورده است. ملا از صاحب مغازه سوال کرد که چرا قیمت سیب زمینی شما از مغازه بغلی پائین تر است؟فروشنده جواب داد که ملا مغازه او اجاره است ولی این دکان ملک شخصی من می باشد. مغازه قبلی برای اینکه بتواند هزینه اجاره مغازه را تامین کند اجناس خود را با قیمتی بالاتر از مغازه های شخصی می فروشد. آملا! در این بازار اکثر مغازه ها به این شکل کالاهای خود را عرضه می کنند. ملا نهایتا با زنش کلیه پنج قلم مورد نظر در لیست خرید خود را درحالیکه از قیمت های متفاوت و مختلف هر قلم از آنها سرسام گرفته بود تهیه کرد. ملانصرالدین که از این شرایط بازار و قیمت های چندگانه در خصوص یک کالا، آشفته و عصبانی شده بود به عیالش گفت: فردا کاری می کنم که آبرویی برای خزانه دار شهر که مسئول آشفته بازار قیمت ها می باشد، باقی نماند. فردای آن روز نصرالدین خر وفادارش را برای فروش به میدان شهر برد. افرادی که برای خرید آمده بودند در کمال حیرت و ناباوری فراوان دیدند که ملا روی سر خرش قیمت 400تومان، روی سمت راست 500تومان و روی سمت چپ بدن حیوان 600 تومان، روی پاهایش 200 تومان و روی دم خرش 100 تومان قیمت با رنگ قرمز نوشته است. یکی از مشتریان پرسید ملا بالاخره این حیوان را چند می فروشی؟ نصرالدین در جواب آن مرد گفت: بسته به این است که در کدام طرف حیوان ایستاده باشید. نفر دیگر که از این کار نصرالدین مبهوت مانده بود پرسید: ملا این چه شیوه فروش حیوان است. تازه این روش را کشف کرده ای؟ نصرالدین گفت: مرد دیروز برای خرید به بازار رفته بودم، در آنجا دیدم که اجناس مشابه در بازار با قیمتهای کاملاً مختلف و متفاوتی عرضه میشود. یکی سیب زمینی را 20تومان می فروشد. مغازه دیگر همان سیب زمینی را 15 تومان به مشتریان عرضه می کند. اگر بخواهی چند جنس بخری با توجه به چند گانه بودن قیمت ها باید ساعت ها در بازار بگردی تا جنس خود را به قیمت مناسب تهیه کنی. طوری که من دیروز ساعت 10 صبح رفتم بازار و ساعت14 بعد از ظهر از آنجا، خسته و کوفته خارج شدم. این کار امروز من فقط به خاطر اعتراض به خزانه دار آق شهر بود که هیچ فکری به قیمت های چند گانه اجناس نمی کند. والا من این حیوان وفادر خودم را به هیچ قیمتی نمی فروشم.
فارغ از طنز تلخ گونه متن بالا، واقعیت این است که تا چه زمانی قرار است اقتصاد کشور به صورت دو نرخی اداره گردد. دلار دو نرخی، خودرو دو نرخی، طلا دو نرخی، شکر دو نرخی، گندم دو نرخی، سوخت دو نرخی، نهاده های دامی دو نرخی و سایر موارد دیگر. تا زمانی که دو نرخی بودن موارد ذکر شده فوق در اقتصاد کشور جاری و ساری است و چاره ای اساسی برای آن اندیشیده نشود، فساد و رانت بخصوص فساد های مالی سازمان یافته از اقتصاد کشور رخت بر نخواهد بست. اینکه بتوانیم با صدور حکم و دستور یا تصویب مقررات کارشناسی نشده و ناپایدار، و نظارت غیرمسئولانه بر این موضوع یعنی فساد سازمان یافته و سیستمی، فایق آئیم و اقتصاد و بازارمان را مدیریت کنیم. تصوری است که تجربیات متوالی و تکراری گذشته، نادرستی و عدم کارآیی آن را به اثبات رسانده است. چرا که اگر غیر از این بود این بیماری مزمن اقتصادی تاکنون درمان شده بود که چنین نیست. برای نجات اقتصاد باید به هر نحوی که شده به سمت تک نرخی کردن قیمت ها در کشور حرکت کرد، ولاغیر.
بورس چیه؟
دریکی از قسمت های سریال طنز نقطه چین، مهران مدیری از بامشاد( که رضا شفیعی جم نقش آن را بازی می کرد) می پرسد " بورس چیه؟"بامشاد پاسخ میدهد بازاری است که درآن خرید می کنند. مدیری دوباره از بامشاد می پرسد بازار بورس کجاست که خرید می کنند؟ بامشاد پاسخ میدهد: بورس بازاری است که داخل اش پراز مغازه کفش فروشی،طلا فروشی و غیره است. مدیری میپرسد: بامشاد، تو بورس چی می خرند؟ بامشاد در جواب مدیری میگوید: بورس می خرند. مدیری برای چندمین بار سؤال می کند " بورس چیه؟" بامشاد در پاسخ عنوان می کند که همه می دوند، بورس همون شانه و بورسه سره که تو بورس، می فروشند.،،،،،
شاید این سریال طنز باعث شد که ما بخندیم و با تماشای یک نمایش طنز سطحی در باره موضوعی عمیق ، ساعتی را سرخوشانه با آن سپری کنیم. ولی وقتی به عمق موضوع و سوژه مینگریم، می بینیم که اکثریت افراد جامعه از بورس و بازار سرمایه که یکی از ارکان و شاخص های مهم اقتصادی هر کشوری محسوب میشود اطلاعاتی ندارند و این عدم آگاهی بسیار گسترده و عام می باشد، چه،باستثناء متولیان و کارگزاران بورس، سهامداران عمده، و اقتصاد دانان، خواص جامعه نیز اطلاعات بورسی شان در حد پائینی قرار دارد.
حال که قرار شده ظرف چند ماه آینده سهام عدالت، آزاد سازی شود و مدیریت آن در اختیار خود مردم قرار بگیرد. موضوع بورس و به عبارت دیگر بازار سرمایه و خرید و فروش سهام، لق لقه زبان قریب به اتفاق افراد جامعه شده است. طوری که همه جا اعم از بازار،ادارات، داخل خانه ها و سایر اماکن عمومی از فروش سهام و پولدار شدن در کوتاه ترین زمان ممکن، سخن می گویند و منتظرند به محض رسیدن زمان موعود، سهم خود را بفروشند و به خیال خودشان پول باد آورده ای به دست آورند.
در این یادداشت نمی گنجد که در مورد بورس، انواع بازار سرمایه، نحوه خرید و فروش و سایرشاخص های مهم بورس به صورت تخصصی وارد شویم. ولی به این نکته مهم اشاره می گردد که اگر بورس و بازارسرمایه از شفافیت کامل برخوردار باشد و افراد جامعه با آگاهی و دانش کافی وارد عرصه بورس شوند و بجای فروش سهام عدالت خویش ، با سرمایه ولو اندک خود، سهام شرکت ها را بخرند. قطعا این امر برتوسعه و رشد اقتصادی کشور تاثیرگذار خواهد بود. با توجه به اینکه در شرایط کنونی بار روانی جامعه در خصوص آزاد سازی سهام عدالت و فروش آن به نوعی ملتهب شده است در این ارتباط به چند نکته مهم در زیر اشاره می گردد:
-)هرچند که اکثر کارشناسان، اقتصاددانان و مقامات بلند پایه به کرات به مردم توصیه می کنند که از فروش شتاب زده سهام خود به پرهیزند. ولی واقعیت این است با توجه به اینکه اکثریت افراد جامعه در شرایط حاد معیشتی به سر می برند به محض رسیدن زمان مورد نظر، با توجه به ارزش گذاری های اعلامی از سوی رسانه ها که میانگین هر سهم را ما بین 12 تا 16 میلیون تومان اعلام کرده اند، نسبت به عرضه و فروش آن اقدام خواهند کرد. چنین اقدامی موجب افزایش نقدینگی در جامعه شده و آثار تورمی به دنبال خود خواهد داشت. اگر این امر به وقوع بپیوندد به نوعی از اهداف طرح سهام عدالت که همانا توزیع عادلانه ثروت بین آحاد جامعه می باشد، فاصله خواهیم گرفت.
-) یک اصل مهم در بورس وجود دارد و آن این است که می بایست سرمایه ویا به قول معروف پول اضافی توسط افراد در بورس سرمایه گذاری گردد تا از سود حاصله آن استفاده کنند. در این حالت در صورت ضرر و زیان کل سرمایه و دارایی فرد، به خطر نمی افتد. نه اینکه فرد با هدف کسب سود کلان وسوسه گردد و کل دارایی منقول و غیرمنقول خود را وارد بورس کند ( در واقع قمار کند),که در صورت زیان، کل آنها به خطر می افتد و این یعنی ورشکستگی فرد.
-) اگر چه روش غیر مستقیم نیز برای آزاد سازی سهام عدالت پیش بینی شده که مردم از طریق صندوق های سرمایه گذاری استانی مبادرت به سرمایه گذاری در بورس کنند. ولی با توجه به اینکه هنوز در بورس ایران شفافیت لازم و کافی وجود ندارد و رانت اطلاعاتی غیر حرفه ای بیداد می کند. این امر باعث خواهد شد آنهایی که دانش بورسی ندارند سود آنچنانی نکنند و سرمایه اولیه شان افزایش چندانی نداشته باشد و سود به جیب دلالان و سود جویان واریز گردد.
-)چنانکه اکثریت دارندگان سهام عدالت،در بازه زمانی کوتاه نسبت به عرضه سهام اقدام نمایند،بلافاصله قیمت سهام بشدت افت خواهد نمود. که این وضعیت با توجه به شرایط اقتصادی کشور از جمله کاهش قیمت نفت، شیوع ویروس کرونا که ادامه دار نیز می باشد و همچنین تورم بالا و رشد نقدینگی منفی، سم مهلکی برای بازار سرمایه محسوب می گردد.
با توجه به موارد عنوان شده ، ضرورت دارد متولیان و مسئولان ذیربط در راستای شفاف سازی فعالیت ها در بورس بر اساس قوانین و استاندارد ها، ارائه آموزش های ساده و روان به افراد جامعه و از همه مهمتر جلوگیری از فروش یکجای سهام توسط افراد جامعه، تمهیدات لازم را اتخاذ کنند و زمینه را چنان مهیا نمایند که اکثر مردم بتوانند با اعتماد جذب بازار سرمایه شده و با فعالیت سالم و آگاهانه، سودی بدست آورند. چه، در این صورت هم فعالیت های اقتصادی رشد پیدا می کند و هم درآمد و معیشت افراد جامعه بهبود می یابد.
دوئل صفرها
روزی وزیر دربار در حضور پادشاه مشغول ارائه گزارش درخصوص میزان افزایش مواجب کارمندان و رعایای بلاد به پادشاه بود. و بسیار ذوق زده،سینه جلوداده و سر برافراشته با افتخار به پادشاه گزارش میداد و می گفت: عالیجناب طبق فرمان حضرت اشرف از اواخر سال گذشته در راستای برآورده نمودن بزرگترین آرزوی همه ی کارکنان و رعایا که همانا افزایش 50 درصدی مواجب بود کمر همت بسته و با تمهیداتی اضافه بر لحاظ کردن افزایش سالیانه( که طبق روال هر سال صورت می پذیرد)، مشکل دیرینه مواجب بگیران این سرزمین برطرف شده است. قربان دیگر کارمند و رعیتی نداریم که زیر 5میلیون تومان مواجب از خزانه دریافت نماید. وزیر دربار همانطور که داشت با هیجان گزارش میداد و پادشاه نیز از این گزارش او به وجد آمده و سبیل های مبارک را تاب میداد، به ناگاه مردی دوان دوان و واویلا گویان، که شرطه های دربارنیز او را دنبال می کردند، وارد اتاق پادشاه شد. پادشاه با عصبانیت فریاد زد که ای مرد تو را چه شده که اینطور سراسیمه و پریشان حال وارد دربار من شده ای. مرد گفت: جانم به قربانت من زیر سایه شما در یکی از ادارات بلاد مشغول کار کردن می باشم. وقتی به ما گفتند که از اول امسال حقوق شما با افزایش 50درصدی و حتی مرحمت ملوکانه فزونتر به بالای 5 میلیون تومان خواهد رسید. از این خبر خیلی خوشحال و امیدوار و شما را فراوان دعا کردیم و تو خونه با اهل و عیال برای مواجب امسال چه نقشه ها که نکشیدیم و چه رؤیا ها که نیافتیم و چه سفره های رنگینی که درخیالمان نچیدیم، امروز وقتی اولین مواجب خودم را گرفتم و با اهل و عیال جهت خرید به بازار رفتم، دیدم قیمت اجناس قبل از اینکه حقوق ما افزایش پیدا کند، سر به فلک کشیده است. طوری که با کل حقوق این ماه دو سیر گوشت، کمی برنج و یکدست لباس و کفش فقط برای یکی از بچه ها توانستیم تهیه کنیم.هنوز بیست روز به سربرج ماه مانده، مواجب این ماه من تمام شده است. عالیجناب سرتان را درد نیاورم من به نمایندگی از همه ی کارکنان و رعایای این بلاد خدمت شما رسیدم که عرض کنم که سرورم ما افزایش حقوق را نمی خواهیم کاری کنید که قیمت اجناس به روال قبلی خود بازگردد.( از طلا بودن پشیمان گشتهایم، مرحمت فرموده ما را مس کنید) شاه با عصبانیت رو به وزیر دربار کرد و گفت: شما به من گزارش دادید که همه جای این بلاد گل و بلبل هست، پس چی شد؟ بازهم که همه ی رعایا و کارکنان از افزایش مواجب خود راضی نیستند. به شما دستور میدهم از امروز فروشندگان و دکان داران هر چه صفر روی جنس های خود اضافه می کنند شما نیز به همان اندازه صفر به مواجب کارکنان اضافه کنید و نگران نباشید اگر در پرداخت پول کم آوردید به خزانه دستور میدهم که سکه ضرب کند و یا اسکناس چاپ کند و در اختیار شما بگذارد. با این کار هم بازاریان تنبیه میشوند و کارکنان و مواجب بگیران حکومت هرچه میخواهند میتوانند بخرند و شرمنده اهل وعیال خود نشوند. در این بین کاتب دربار که مرد فاضل و حکیمی بود و دستورات شاه را مکتوب می کرد گفت: عالیجناب شما که اینقدر انتقاد پذیر هستید و به فکر اهالی بلاد خود، این را از من حقیر قبول کنید که با دستور شما مبنی بر افزایش صفرهای حقوق کارمندان، ظرف چند ماه خزانه دربار خالی خواهد شد. طوری که برای تامین هزینه شخصی شما، سکه و پول پیدا نخواهیم کرد. سرورم همانطور که قلب ما برای اینکه خوب و درست کار کند به آرامش، تحرک، امساک از غذا های سنگین و غیره وابسته است و اگر یکی از آنها کم و زیاد شود، دچار مشکل شده و خوب کار نخواهد کرد. در این حالت می بایست برای درمان به حکیم حاذق مراجعه کنیم. اگر حکیم به کار خود وارد باشد و ما نیز توصیه های او را جدی بگیریم وبه آن عمل کنیم، قلب ما به روال قبلی خود بازخواهد گشت. در غیر این صورت باید منتظر شرایط بدتر و حتی مرگ باشیم. سرورم حکومت داری و چرخاندن خزانه نیز به افراد متخصص نیاز دارد تا درصورت بوجود آمدن مشکل در خزانه، با درایت و کار کارشناسی شده آن را حل کند. با زور،تهدید و افزایش و کاهش صفرها از مواجب کارکنان و قیمت اجناس که بیشتر شبیه دوئل (که دو نفر در یک زمان به هم شلیک می کنند، که در نهایت یک نفر از آنها خواهد مرد), می باشد. با این فکر خزانه و شرایط خرید و درآمد مردم روی خوش را نخواهد دید.باید کار را به کاردان سپرد تا کارها به درستی، رتق و فتق گردد.
صاحب شب های قدر را بدرستی بشناسیم
اکثر ما در سن کودکی وقتی به دیوار های خانه پدری نگاه می کردیم بالاتر از عکس خانوادگی، عکس قاب شده ای را که درآن تصویر مردی شمشیر به دست (باشمشیری متفاوت از شمشیرهای معمولی) ، همراه با شیری که گویا فرمانبردار او است مشاهده میکردیم . زمانی که از پدر و یا مادر خود سوال می کردیم که این مرد با قیافه جدی و مقتدر که در کنارش شیر نشسته کیست؟ آنها جواب میدادند که او حضرت علی(ع) امام اول ما شیعیان است که در ماه رمضان به دست ابن ملجم به شهادت رسیده است. پاسخ آنها به همین یکی دو جمله و یا کمی بیشتر خلاصه می شد. چرا که آنها (والدین ما) نیز زمانی که مثل ما کودک و یا نوجوان بودند همین پاسخ ها را از پدران و مادران خود شنیده بودند. واقعیت این است که غالب نسل امروزی جامعه ما کما بیش با همین ذهنیت و بسیار سطحی حضرت علی(ع) را می شناسند. لیکن علی فراتر از قاب عکسی است که اغلب ما در نوجوانی دیده ایم وبا آن بزرگ شده ایم و متاسفانه در حد همان قاب عکس و همان تعریف محدود از او شناخت داریم. چرا که اگر او( حضرت علی) را فراتر از همان قاب عکس دوران کودکی مطالعه و درک می کردیم ویا به درستی از طریق آموزش های رسمی ویا غیر رسمی نگرش و خصائل واقعی "علی" به درستی به افراد جامعه منتقل می شد در حال حاضر وضعیت جامعه ما در ابعاد مختلف اجتماعی،اقتصادی و فرهنگی، بدین منوال نبود. "علی" مرد بزرگی است برای اینکه:
-) بیت المال خط قرمز او بود و در این بین حتی در راه صیانت از آن دست برادرش را با آتش سوزاند. حال باید پرسید دولتمردان ما چگونه به بیت المال نظاره کرده و از آن صیانت نموده اند؟ و به چه انداره ای از سیره حضرت در حکومت داری پیروی کرده و می کنند؟
-) به همه ی انسانها فارغ ازنژاد، جنسیت و دین ارزش واحترام قائل بود.حتی برای آنهایی که او را دشنام و نفرین می کردند. چرا که اعتقاد داشت با مباحثه و گفتگو میتوان انسانها را اصلاح کرد و در این راه صبوری بیش ازحدی از خود نشان میداد.آیا ما در حال حاضر چنین رفتاری با همنوعان خود داریم؟
-) خود را بدهکار مردم می دانست نه طلبکار. حتما شنیده اید در خانه زنی که همسرش را دریکی از جنگ ها از دست داده بود به صورت ناشناس رفته بود و برایشان نان می پخت و با بچه ها بازی می کرد وآن زن هم پیاپی "علی" را نفرین می کرد. و در انتها که متوجه شد که او همان "علی" است حاکم سرزمین های پهناور. "علی" خاضعانه گفت: شما ببخشید که تاکنون مشکلات شما را حل نکرده بودم، ازدرگاه خدا بخواهید که "علی" را ببخشد. آیا ما نیز به عنوان پیروان او چنین روحیه و صفاتی را درخود سراغ داریم؟
-) هرچه داشت بین فقرا تقسیم می کرد و خود سیر ناشده سر بر بالین می نهاد و با حداقل امکانات زندگی سر می کرد. جالب اینکه فرزندان خود را با وجود فشارها و مشکلات سیاسی و اجتماعی ای که با آن مواجه بود به سیره،مرام ،مسلک و خصائل خود تربیت نمود. آیا ما در هر مقام و جایگاهی که قرارداریم و خود را سینه سوخته او می شناسیم و مدعی هستیم، ذره ای از رفتار و کردار او را در خودمان می توانیم سراغ بگیریم؟
-) "علی" با عدالتش مشهور است حتی در بین اندیشمندان غیرمسلمان، طوری که به فرزندان خود سفارش نمود که از غذا،خوراک و آشامیدنی قاتل خود کم نگذارند. به حضرت امام حسن(ع) وصیت کرد که قاتل او را مثله نکنند، چشم و گوش، بینی، زبان و دست وپای او را نبرند و او را(ابن ملجم مرادی) را زنده، نسوزانند. چون یک ضربه زده فقط یک ضربه شمشیر به او بزنید و اگر شد او را عفو کنید. حال وضعیت جامعه ما را از حیث خشونت و عدم گذشت نسبت به همدیگر و خیانت که مدعی شیعه علی هستیم را مقایسه کنید.در عجب ام، برای کسی گریه می کنیم که هیچ شباهتی به او نداریم و هیچ شناخت کامل و جامعی از "علی" در ذهن خود پرورش نداده ایم. پس بیائید امسال فقط برای فرق شکافته "علی" گریه نکنیم. برای خود گریه کنیم که با شکافتن فرق او، شناخت ما از او بیشتر نشد بلکه از مرام و مسلک او هر سال نسبت به سالهای گذشته دورتر نیز شده ایم. یادداشت را با سکانس برتر و سخنان پرمغز مختار در قسمت آخر سریال مختارنامه به پایان میرسانیم:
"چه خونه دل های خورد علی ازدست این جماعت سربه سجود وآیه خوان و به ظاهر متدین"باشد که به برکت آن حضرت آمرزیده شویم..
ضرب الاجلی که به سرانجام نرسید!
جناب رضا رحمانی آخرین وزیر صنعت،معدن و تجارت روز شنبه مورخ 1399/2/20 به سازمان حمایت، شورای رقابت و ستاد تنظیم بازار 24 ساعت یعنی تا روز دوشنبه مورخ 1399/2/22مهلت داده بود که در اقدامی مشترک بازار خودروی کشور را ساماندهی کنند. ولیکن به جای ساماندهی بازار خودرو، صندلی وزارت خودشان ساماندهی شد و جناب رحمانی از سمتش برکنار و آقای مدرس خیابانی قائم مقام ایشان با حکم رئیس جمهور به سرپرستی وزارتخانه عریض و طویل صنعت،معدن و تجارت منصوب شدند. آقای رضا رحمانی در خصوص این برکناری نابهنگام و غیره منتظره یقینا ناگفته های دارند که به احتمال زیاد در روز های آینده در این ارتباط بیشتر از سوی خودشان یا نیابتا از سوی کاربران در فضای مجازی، خواهیم شنید. فارغ از اهداف سیاسی یا غیر سیاسی جا به جایی فوق، که خارج از نیت یادداشت کوتاه حاضر می باشد باید این واقعیت را پذیرفت که صنعت خودروسازی در کشور با توجه به شرایط خاص اقتصادی بویژه در سال های اخیر که به دلایل سیاسی، اجتماعی، و اقتصادی از بازار بسیار ملتهبی برخوردار شده است با تعیین ضرب الاجل 24 ساعته و حتی بیشتر از آن نه تنها ساماندهی نمی گردد بلکه شرایط از این هم که هست پیچیده تر میگردد. اگر قرار بود با رویکرد دستوری و تعیین ضرب الاجل و یا اولتیماتوم ، صنعت خودرو سازی کشور، ساماندهی گردد، قطع به یقین این اتفاق در دولت های قبل که چنین رفتار ها و تصمیماتی را از خود نشان دادند، صورت می گرفت و کار به دولت فعلی نمی رسید که شرایط موجود در بازار خودرو، خود گواه بر بی اثر و باطل بودن چنین تصمیمات اقتصادی می باشد. معلوم نیست که آقای رحمانی(وزیر برکنارشده) بر پایه چه استدلال اقتصادی و منطقی چنین تصمیم و دستوری را اتخاذ کردند( تعیین مهلت 24 ساعته). شاید ایشان این نکته را فراموش کرده بودند که با درنظر گرفتن بوروکراسی پیچیده اداری در کشور در حالت خوشبینانه فقط 24 ساعت طول می کشد که ضرب الاجل وی به نهاد های سه گانه( شورای رقابت،ستاد تنظیم بازار و سازمان حمایت) ابلاغ شود و حتی بعد از ابلاغ نیز تا این نهاد های مزبور که هر کدام ساز خود را می زنند، جلسه تشکیل دهند و دور یک میز جمع شوند به خصوص در این ایام کرونایی، بیش از 24 ساعت طول خواهد کشید. از طرفی در سال های گذشته نیز جلساتی با موضوع کاهش قیمت خودرو توسط سه نهاد مورد اشاره برگزار شده که نتیجه خاصی نداشته که اگر داشت، صنعت خودرو کشور چنین آشفته بازاری را تجربه نمی کرد. به عبارت دیگر چطور میشود در خصوص صنعتی که دارای چالش های ساختاری و سوء مدیریتی کلان می باشد و از طرفی سال ها است این مشکلات روی هم انباشت شده است در مدت 24 ساعت در ارتباط با آن تصمیم گیری و آن را ساماندهی کرد، طوری که قیمت ها به روال قبل از افزایش آن برگردد. درهر صورت برای ساماندهی بازار خودرو در کشور تنها گزینه، شکستن انحصار تولید خودرو از دست دو خودرو ساز بزرگ کشور یعنی ایران خودرو و سایپا می باشد. این مهم اتفاق نخواهد افتاد مگر با خصوصی سازی و واگذاری این دو خودرو ساز به بخش خصوصی و خارج شدن دست دولت از حق مالکیت آنها، آنهم به معنای واقعی کلمه یعنی جلوگیری از ورود پای شبه دولتی ها و یا خصولتی ها به واگذاری این دو شرکت بزرک و همچنین اجازه تدریجی واردات خودرو بویژه خودرو های برقی که در این حالت نه تنها قیمت خودرو متناسب با عرضه و تقاضای واقعی آن ساماندهی و حتی قیمت ها به سمت ثبات نیز حرکت خواهند کرد از طرفی با توجه به شکستن انحصار تولید خودرو و رقابتی شدن آن، کیفیت محصولات و رضایت مندی مشتریان را نیز به دنبال خود خواهد داشت. در صورتی که چنین سیاستی( واگذاری به بخش خصوصی نه شبه دولتی) اتفاق بیافتد، پای دلالان ، افراد سود جو و فساد لجام گسیخته که در این بخش نیز وجود دارد، رخت برخواهد بست. امیدواریم جناب مدرس خیابانی سرپرست جدید وزارتخانه با این رویکرد رقابتی و واگذاری دو خودرو ساز بزرگ(ایران خودرو و سایپا) به بخش خصوصی و در مطلوبترین شکل واگذاری سهام به خود کارگران، در مسیر ساماندهی وضعیت بازار خودرو در کشور گام بردارند و فرضیه گفتمان دستوری در متغیرهای اقتصادی که فرضیه شکست خورده است را تجربه نکنند. من ا.. توفیق
ملانصرالدین و آلبوم خاطرات خانوادگی
ملانصرالدین بعد از بازنشسته شدن از شهرداری آق شهر, روزی توی حیاط خونه به همراه فرزند خوانده اش، مشغول نگاه کردن آلبوم قدیمی خانوادگی خود بود. فرزند خوانده ملا که مراد علی نام داشت همین طور که نصرالدین آلبوم عکس را به آرامی ورق میزد، حیرت زده و کنجکاوانه تند تند ملا را سوال سؤال پیچ می کرد. در اولین صفحه آلبوم مراد علی پرسید: بابا ملا این مرد که کلاه سرش گذاشته کیه؟ ملا جواب داد که اون برادر ناتنی من و عموی شماست. اینجا کجاست؟ نصرالدین گفت: اینجا که می بینی خارج از شهره، خانوادگی رفته بودیم اونجا برای خوردن ناهار که امروزی ها به این کار میگن پیک نیک. مراد علی گفت: پیک نیک! پیک نیک چیه؟ملا در جواب او گفت: آن زمان ها وقتی مردم حوصله شون سرمی رفت وسایلی مثل زیرانداز،منقل و خوردنی برمی داشتند و می رفتن، پارکی،جنگلی، کنار رودخونه ای و تفریح می کردند. مراد علی با تعجب پرسید: تفریح چیه؟ نصرالدین در جواب سوال او گفت: اوقات خوشی که کنار هم بودیم را بهش میگفتن تفریح کردن. پسر خوانده ملا این دفعه با تعجب سوال کرد که بابا ملا ببخشید، اوقات خوش دیگه چیه؟ نصرالدین گفت: اوقات خوش اوقاتی بود که درد و غم و اندوه نداشتیم و مردم شاد بودند و می خندیدند. مراد علی باز هم با تعجب گفت: مگه داریم، مگه میشه؟ملا گفت:الان که نداریم ولی اون موقع ها چرا فراوان داشتیم.مراد علی تو آلبوم عکسی دید و دوباره سوال کرد که این چیه که از میله رد شده و شما دارین تند تند آن را باد می زنین؟ اون گوشته بابا گوشت. فرزند خوانده ملا با صدای پر از بغض پرسید که گوشت چیه؟پسرم گوشت قسمتی از بدن گوسفندان و گاو ها است که می بریدن و باهاش کباب درست می کردند، تو آب گوشت می ریختند ویا خورشت درست می کردند. مراد علی پرسید که بابا ملا شما گوشت خوردین؟ بله پسرم البته زمان های قدیم الان که گوشت سواره شده و ما پیاده که به گرد اون هم نمی رسیم. در یکی از صفحات آلبوم پسر خوانده ملا تصویری دید و سوال کرد که بابا ملا این ها که تو سینی قرار دارند چی اند؟ نصرالدین جواب داد که اینا میوه هستند پسرم. مراد علی گفت: باباملا شما اشتباه می کنید اینا پیاز اند.نصرالدین دوباره تکرار کرد که اینها موز،پرتغال و سیب اند و به اینا می گفتند میوه عزیزم.همشون مزه پیاز میدند؟ ملا برای اینکه از سوالات مراد علی کلافه شده بود گفت: بله همشون مزه پیاز میدن گل پسر من.مراد علی گفت:بابا نصرالدین ببخشید امروز شما رو خیلی خسته کردم. آیا این عکس زن شماست که اینطوری دهنش باز مونده و از چشماش اشک می ریزه، راستی چرا داره گریه می کنه؟ نه مراد علی، اون داره از ته دل می خنده. مراد علی دوباره پرسید، خنده چیه؟ آدم ها اون وقت ها که می خواستن شادی و خوشحالی کنند مثل زن من که میشه مادر شما، می خندیدند. البته الان مدام گریه می کنه انگاری خنده دیگه یادش رفته. مراد علی شما وقتی میخوای شادی تو نشون بدی مگه نمی خندی؟ فرزند خوانده جواب داد من تا حالا نخندیدم برای اینکه از ته دل خوشحال نشدم. ملا نصرالدین که از سوال های مراد علی دیگه خسته شده بود گفت: مراد علی بلند شو بریم تو خونه چند تا سیب زمینی آب پز کنیم و با همدیگه بخوریم.نصرالدین دید مراد علی این دفعه از او سوال نکرد که سیب زمینی چیه؟ پسرم میدونی سیب زمینی چیه؟ اون جواب داد بله ملا چون هر روز سیب زمینی می خوریم. یک روز سیب زمینی کبابی، روز دیگه سیب زمینی آب پز و بعضی وقتا هم که روغن داریم سیب زمینی سرخ کرده نیز می خوریم. ملا گفت: مراد علی پس خدا رو شکر که بالاخره تو عمرت یه چیزی رو می شناسی و اونو خوردی.
هرچند که یادداشت ما جنبه طنز و تلخی داشت ولی باید این واقعیت را قبول کرد که در این شرایط سخت اقتصادی و معیشتی، هستند افرادی که هفته ها و شاید ماه ها گوشت و میوه را بر سر سفره های چروکیده خود، ندیده اند. پس بیائید در این روز های خدایی در لبیک به فرموده مقام رهبری، با شرکت در طرح کمک های مومنانه یاری گر این قشر ازجامعه باشیم. هر چند که این کمک ها نخواهند توانست حتی گوشه ای از مشکلات معیشتی و حتی تغذیه ای نیازمندان جامعه را بطور کامل برطرف کند، چه برای این امر عزم جدی مسئولین و برنامه ریزان در حوزه توسعه علی الخصوص توزیع عدالت محور ثروت در جامعه را می طلبد. ولی افراد نیازمند مثل مراد علی قصه ما، حداقل یکبار هم که شده تو این روز های عزیز و مبارک، مزه گوشت را تجربه می کنند و اگر جای هم دیدن، نمی پرسندکه بابا و یا ماما این چیه؟ التماس دعا
سی سوال پیش روی آینده
1-آیا زمانی از روزمره گی، خلاص خواهیم شد؟
2-آیا صداقت و درستی جایگاه خود را در جامعه همانند سابق، پیدا خواهد کرد؟
3- آیا درانتخاب مدیران خرد و کلان، ضوابط جای روابط را خواهد گرفت(شایسته سالاری)؟
4- آیا برجام به سرانجام خواهد رسید؟
5- آیا با رویکرد اولویت بندی مسائل و مشکلات،حرکت خواهیم کرد؟
6- آیا نظام آموزشی کشور روی عدالت را به خود خواهد دید؟
7- آیا کارکارشناسی به معنای واقعی کلمه در تمامی حوزه ها جای خود را پیدا خواهد کرد؟
8- آیا آرامش و بهداشت روانی، به جامعه باز خواهد گشت؟
9- آیا شفاف سازی مالی در مبارزه با فساد در نظام بانکی جای خود را به درستی پیدا خواهد کرد؟
10- آیا آمار که اساس برنامه ریزی است به درستی استخراج ، اطلاع رسانی و استفاده خواهد شد؟
11- آیا تولیدات کشاورزی با آمایش سرزمین منطبق خواهد شد؟
12- آیا خانواده ها به این نتیجه مهم خواهند رسید که کشور برای ساخته شده به افراد کارآفرین نیازمند می باشد؟
13- آیا شهروندان روزی به حقوق شهروندی خود واقف خواهند شد؟
14-آیا مردم توان سرمایه گذاری برای آینده خود را خواهند داشت؟
15- آیا در مدیریت کلان به مقوله آینده پژوهی توجه خواهد شد. به عنوان مثال در سی سال آینده وضعیت حمل ونقل به چه شکلی خواهد بود؟
16-آیا در دعواهای سیاسی جامعه منافع ملی کشور مورد توجه واقعی قرار خواهد گرفت؟
17- آیا یاد خواهیم گرفت که به جای حرف زدن، مرد عمل باشیم؟
18- آیا اصول احترام متقابل را یاد خواهیم گرفت؟
19- آیا سرمایه اجتماعی به اوج خود خواهد رسید؟
20- آیا عدم اعتماد بین مردم و دولت و یا به عبارت دیگر شکاف بین مردم و دولت البته نه نظام، ترمیم خواهد شد؟
21- آیا خواهیم پذیرفت که بدون اتکا به مردم، امکان مدیریت بحران غیر ممکن می باشد؟
22- آیا روزی قدردان مردم به صورت واقعی و نه شعاری، خواهیم بود؟
23- آیا به تعهدات فی ما بین در تمام زمینه ها پایبند خواهیم بود؟
24- آیا یاد خواهیم گرفت که با نرده بان توانائی های خودمان به بالا حرکت کنیم نه از دیگران به جای نرده بان ترقی استفاده کنیم؟
25- آیا هرچه برای خود می خواهیم برای دیگران نیز چنین تصوری خواهیم داشت؟
26- آیا رانت اطلاعاتی و اقتصادی در عرصه فعالیت های اقتصادی برچیده خواهد شد؟
27- آیا ظرفیت تحمل دیگران را با کنترل خشم خود، خواهیم آموخت؟
28- آیا بی تفاوتی موجود در جامعه نسبت به همنوع، از بین خواهد رفت؟
29- آیا سبک زندگی درست و مناسب با شرایط خودمان بدون فخرفروشی و چشم چشمی را یاد خواهیم گرفت؟
30- آیا به این نکته خواهیم رسید که رشد و توسعه اقتصادی در کشور براساس مزیت های قابل سرمایه گذاری منطقه ای امکان پذیر خواهد بود؟