دل نوشته ای در فراق همکار مرحومم، مقصود علی حسین پور
هرچه ذهنم را برای پیدا کردن " کلمه ی " جستجو میکنم تا برای نبودنت بنویسم هیچ چیز جز گرمی ردپای اشک روی گونه هایم حس نمی کنم.
دانایی میگفت :اعتبار آدمها به بودنشان نیست به دلهره ای است که بعداز نبودنشان حس میشود. چقدر سنگین است تحمل دلهره نبودنت برای همکاران بویژه همکاران شهرستان اردبیل که به بودنت نه به نبودنت، عادت کرده بودند. ولی چه میشود که هیچکس جز او، نمی تواند جلوی رفتن کسی به خانه ابدی را بگیرید. همکار عزیز خانه ابدیت مبارک باد. در ضمن نگران " طاها" و خانوادت نباش که خدایشان بزرگ است. روحت شاد و یادت همواره گرامی باد.
فراموش نکنیم که هرچند بعضی از مرگ ها غیرمنتظره هستند. ولی مرگ غیره منتظره نیست. با درک این واقعیت مهم و حتمی، بیائید با هم مهربان باشیم.
(شادی روح همکار خوبمان مرحوم مقصود علی حسین پور، فاتحه با صلوات )
خدا،امید وامیدزاده
دوماه بود که با فروش ماشین، طلاهای همسرم و گرفتن چندین فقره وام از بانک های مختلف بعد از گذشت دوازده سال بالاخره صاحب یک واحد آپارتمان 100متری شده بودم.روز جمعه بخاطر رسیدن به این آرزوی دیرینه(خریدن خانه) یک جشن سه نفره با پسر و همسرم گرفتم و بعد از چند ساعت خوشحالی البته نه از ته دل آنهم بخاطر دلواپس بودن از چگونگی بازپرداخت این همه بدهی به بانک، دوست و فامیل، بدون اینکه متوجه شوم ازفرط خستگی روحی و جسمی در وسط پذیرایی خوابم گرفته بود.هر روز ساعت شش ونیم با صدای زنگ موبایل برای رفتن به سرکار از خواب بیدار می شدم. برعکس روزهای گذشته صبح روز شنبه با صدای مهیب و دلهره آور به یکدفعه چشم هایم را بازکردم. اول فکرکردم که خواب می بینم به همین خاطر چندبار خواستم چشم هایم را بازوبسته کنم که متوجه شدم که پلک هایم به فرمان من نیستند. خواستم به کمک دست و پاهایم بلند شوم با کمال تعجب دیدم که این اعضا نیز توان یاری مرا ندارند. با وجود درد فراوان و با زحمت تمام سرم را به این طرف و آن طرف چرخاندم، دیدم که شکل و شمایل هال خانه نسبت به دیشب بکل عوض شده و همه چیز به هم ریخته و خبری از پرده و پنجره های پذیرایی نیست و سوز صبحگاهی صورت و پا های زخمیم را نیشترمی زند. فهمیدم که خواب نمی بینم و اتفاقی افتاده است. تمام تلاش هایم برای بلند شدن بی نتیجه ماند و به ناچار شروع به داد کشیدن و کمک خواستن کردم.بعد از چند ثانیه صدای چند نفر را شنیدم که می گفتند: به اورژانس زنگ زدیم الان کمک میرسه! در همین گیرودار بودکه دیدم چند نفر با لباس های قرمز و سبز رنگ با سگ های گرگی بالای سرم ظاهرشده و پرسیدند: آقا حالتان خوب است؟ درجواب گفتم: نمی دانم.... و واقعا هم تصوری از خوبی و سلامتی نداشتم. آنها گفتند: نگران نباشید ما شما را نجات میدهیم ولی لطفا کمی صبور باشید.با دیدن نیروهای امداد کمی به خودم آمدم و فهمیدم که اتفاق ناخوشایندی افتاده که نیروهای امداد آمده اند. به ناگاه داد زدم پسرم ؟؟؟همسرم ؟؟؟ یکی از ماموران امداد گفت: آقا نگران نباشید شرایط عمومی آنها از شما بهتر است.ازآن مامور امداد پرسیدم آقا اینجا چه اتفاقی افتاده است؟او درجواب گفت: متاسفانه به خاطر نشت گاز در یکی از طبقات و انفجاری که به همین دلیل صورت گرفته کل ساختمان تخریب شده است.با شنیدن سخنان مامور امداد، عرق سرد کل وجودم را فراگرفت وتازه فهمیدم که چه بلایی به سرم آمده و کل زندگیم را از دست داده ام. همین که از درد زخم هایم به خود می پیچیدم، دیدم پسر و همسرم را با بلانکارد دارند منتقل میکنند بیرون از ساختمان. با دیدن آنها انگار دوباره روح تازه ای در بدن دمیده شد و با انرژی بالا فریاد کشیدم پسرم میوه زندگی ام، همسرمهربان و رنج کشیده ام! حالتان چطوره است؟ خوشبختانه هر دو با صدای گریان و وحشت زده جواب مرا دادند. با شنیدن صدای آنها کمی به خودم آمدم و نیرو گرفتم.بعد از چند ساعت تلاش ماموران امداد بخاطر عمق جراحات وارده به کمر و دست و پاهایم مرا نیز از زیر آوار بیرون کشیدند و به داخل آمبولانس انتقال دادند. موقع حرکت آمبولانس به ناگاه از شیشه کوچک داخل آمبولانس چشمم به ساختمان کاملا تخریب شده افتاد و دوباره غم و غصه وجودم را فراگرفت و از ته دل آهی کشیدم تا شاید کمی از دردهایم کاسته شود.علیرغم وارد شدن خسارت مالی سنگین و از بین رفتن کل زندگی ام که عمری برای مهیا کردن آن جان کنده بودم، ولی باز جای شکرش باقیست که پسرم، امید و همسرم، امید زاده(فامیلی همسرم) هنوز در ادامه زندگی با من هستند تا با اتکاء به آنها و در راس همه خدا،دوباره زندگی را هرچند که سخت می باشد از اول شروع کنم. لعنت برانفجار که با بی احتیاطی یک یا چند نفر، همه چیز را در یک آن نابود می کند.
ماجرای افتتاح پل آق شهر
در زمان شهرداری ملانصرالدین قرار بود پلی در مرکز آق شهر افتتاح گردد. در خصوص افتتاح پل بزرگ شهر ازسوی مسئولین آق شهر زمان های مختلفی اعلام می شد. کدخدا می گفت: پل روز ملی آق شهر در سال جاری افتتاح خواهد شد. رئیس شورای شهر زمان افتتاح پل شهر را پایان سال جاری برمبنای تقویم آق شهراعلام می کرد.ملانصرالدین به عنوان شهردار به مردم و اطرافیان خود می گفت: پل آقا شهر وقتی افتتاح خواهد شد که کار پل تمام شود.علیرغم اعلام زمان های مختلف ازسوی متولیان امر بعد از گذشت چند سال از شروع ساخت پل معروف آق شهر،هنوزپل افتتاح نشده بود.این وعده وعید ها همچنان ادامه داشت و ره بجای نمی برد. روزی گدای مشهورآق شهر که علیرغم ظاهرش صاحب فراست خاصی بود رفت زیر پل نیمه تمام و شروع به گفتگو با سازه های زنگ زده پل کرد.رهگذران که از کار گدای شهر تعجب کرده بودند دور اوجمع شدند تا سر ازکار او در بیاورند. یکی ازحاضرین ازمرد گدا پرسید.ای مرد چکارداری می کنی؟ گدا پاسخ داد: دارم با پل صحبت می کنم. مرد گفت:الحق که دیوانگی برازنده توست. مگرآدم عاقل با پل صحبت می کنه؟ گدا جواب داد: شما راست می گوئید! ولی بنظرم در این شرایط که ملانصرالدین،کدخدا و اعضای شورای شهر که درخصوص زمان افتتاح پل خبر درست وحسابی به مردم نمی دهند وهرچه گفته اند،غلط ازآب درآمده است. دیدم بهتراست ازخود پل سوال کنم که چه زمانی افتتاح خواهد شد. مرد جوان گفت: ای گدای دیوانه،پل جواب شما را داد؟ گدا گفت: بله پل گفت:هرزمانی که مسئولین براساس استانداردهای مدیریت پروژه با حساب و کتاب مشخص سخن بگویند نه براساس دل شاد کنی مردم آق شهر،آن زمان من(پل) افتتاح خواهم شد. مردم که از پاسخ آن مرد گدا هاج و واج مانده بودند به سرعت به سراغ ملانصرالدین رفتند و ماجرا را به او تعریف کردند.نصرالدین با تعجب گفت: بنظرم آن مرد گدا حرف درستی گفته است. پل آق شهر به این زودی ها افتتاح نخواهد شد.چراکه به جای مدیرپروژه که مسئولیت شروع و پایان یک پروژه برعهده اوست و او می بایست در این خصوص اطلاع رسانی کند ما مسئولین شهر صرفا برای پوشش دادن ایرادات و کم کاری های خودمان بطور مکررهرکدام مان زمان های مختلفی را برای افتتاح پل آق شهر اعلام کرده و می کنیم که تاکنون نیز محقق نشده است. تا این وضعیت ادامه دارد پل آق شهر و هر پروژه عمرانی دیگرسر موعد مقرر که ازسوی متولیان شهر با سوگیری های خاص نه بصورت فنی اعلام میشود، افتتاح نخواهد شد.
گمنام 61دارید؟
یکی از مادران شجاع و عزیزمان با ضجه های سوزناک خود، 23سال بود، فارغ از هرگونه گرایش های جناحی،سیاسی و تنها با دلی صاف و بی شیله پیله صرفا به عنوان یک مادر، مثل همه ی مادران مهربان، به دنبال پیکر فرزند خود در بین شهدای گمنام می گشت. به احتمال زیاد این مادر چشم به راه، بدون دیدن پیکرپسرش، چشم از جهان فرو، بسته باشد. به راستی ما در این جهان بدنبال کدامین گمنام خود هستیم؟ آیا بدنبال فخرفروشی در صورتی که از یک نطفه بی چیز و بی ارزش بوجود آمده ایم،هستیم؟. آیا بدنبال بدست آوردن مال و منال به هر قیمتی هستیم؟ آیا به دنبال حیف و میل کردن حقوق دیگران به هر قیمت و عنوانی هستیم؟آیا بدنبال کسب قدرت و یا مقام با زیر پاگذاشتن انسانیت و صداقت هستیم؟ آیا بدنبال تهمت و افترا زدن به دیگران که میدانیم دروغی بیش نیست،هستیم؟ آیا بدنبال کوچک شمردن دیگران به خاطر اینکه از جنس ما نیستند،هستیم؟ آیا بدنبال احترام به بزرگترها ی خودمان به معنای واقعی کلمه،هستیم؟ آیا بنام حل مشکلات مردم، بدنبال حل مشکلات خودمان ،هستیم؟یا نه، در طول دوران زندگی خودمان، بدنبال گمنام های از جنس، صداقت،معرفت،مرام،راستگویی،وطن دوستی،کار بخاطر دیگران در راستای خشنودی پروردگار ، انسان دوستی،محبت کردن و سایر شاخصه های مثبت دیگرهستیم. امید داریم که همه ی خوانندگان این یادداشت کوتاه از جنس دوم باشند، امیدواریم. التماس تفکر
30 نکته درخصوص فرهنگ سازمانی
1- فرهنگ سازمانی توسط بنیانگذاران و مدیران ارشد یک سازمان ایجاد و ترویج پیدا میکند.
2- فرهنگ سازمانی نه ازجامعه به سازمان وارد میشود و نه ازطریق کارکنان آن، بلکه در درون سازمان ایجاد میگردد.
3- فرهنگ سازمانی، یعنی چگونگی انجام دادن کارها توسط کارکنان سازمان میباشد.
4- همانطورکه افراد دارای اسم های متفاوتی می باشند. سازمان ها نیز دارای فرهنگ های متفاوتی هستند که آنها را ازهم متمایز می کند.
5- فرهنگ سازمان قابل تقویت و انتقال به کارکنان جدید ازطریق کارکنان قدیمی می باشد.
6- فرهنگ سازمانی دارای دو بعد ضعیف و قوی می باشد.
7- در یک سازمان، فرهنگ سازمانی در صورتی قوی خواهد بود که همه ی کارکنان در عمل به آن پایبند باشند.
8- فرهنگ سازمانی به عنوان سیستم دفاعی و ایمنی سازمان تلقی می گردد.
9- فرهنگ سازمانی به دنبال رسیدن به اهداف سازمانی توسط همه ی کارکنان سازمان است نه بخشی از کارکنان سازمان.
10- در سازمان، فرهنگ سازمانی در صورت مدیریت صحیح و اصولی به هیچ عنوان در تضاد با فرهنگ های شخصی کارکنان نخواهد بود.
11- مدیر سازمان می بایست بین فرهنگ سازمان و فرهنگ های شخصی کارکنان خود تعادل ایجاد کند. در غیراین صورت با چالش جدی در مدیریت سازمان خود مواجه خواهد شد.
12- در فرهنگ سازمانی قوی، مدیران ارشد متعلق به همه ی کارکنان می باشند.
13- فرهنگ سازمانی به منزله روح سازمان تلقی میگردد بدون آن، سازمان همانند جسم بی روح خواهد بود.
14- در یک سیستم، فرهنگ سازمانی به مثابه قانون سازمان محسوب میشود که همه ی کارکنان بایستی آن را رعایت کنند.
15- فرهنگ سازمانی ایجاد،توسعه و ترویج نخواهد یافت،مگر از طریق رفتار،کردار و گفتار مدیران ارشد آن سازمان.
16- فرهنگ سازمانی در طول زمان و براساس مقتضیات پیرامونی با اتکاء به مدل های اثبات شده در علم مدیریت قابل تغییرمی باشد.
17- فرهنگ سازمانی یکی از عوامل چهارگانه موفقیت یک سازمان می باشد.
18- فرهنگ سازمانی قوی به عنوان برند یک سازمان است و دیگران، سازمان را با آن می شناسند و ارزیابی می کنند نه با کارکنان سازمان.
19- مهمترین اثربخشی فرهنگ سازمانی ایجاد رضایت مندی شغلی کارکنان و خدمات گیرندگان است.
20- فرهنگ سازمانی هم روی بعد معنوی و هم روی بعد مادی کارکنان توجه و تاکید دارد.
21- فرهنگ سازمانی قوی، ابزار خودکنترلی کارکنان محسوب میشود.طوری که کارکنان بدون حضور مافوق نیز وظایف خود را انجام میدهند.
22- فرهنگ سازمانی به منزله کتاب تاریخ یک سازمان است.
23- فرهنگ سازمانی همانند پلی است برای ارتقاء کارکنان.
24- فرهنگ سازمانی قوی، سازمان را به خانه دوم کارکنان تبدیل می کند.
25- فرهنگ سازمانی قوی و پویا،کارکنان را به تدریج تبدیل به مدیران آینده سازمان می کند.
26- فرهنگ سازمانی قوی، کارکنان تنبل و بی انگیزه را به کارکنان با انگیزه تبدیل می کند.
27- فرهنگ سازمانی هم جنبه تشویقی دارد و هم جنبه تنبیهی
28- فرهنگ سازمانی به دنبال ایجاد زمینه رفاقت،صداقت و معرفت در کارکنان است.
29- فرهنگ سازمانی خواهان موفقیت سازمان و کارکنان ازطریق رقابت سالم و جوانمردانه است.
30- فرهنگ سازمانی همانطورکه به نتیجه کار سازمان اهمیت می دهد به فرایند و نحوی رسیدن به اهداف سازمان نیز توجه دارد.
ملانصرالدین و معدن طلا
به حاکم آق شهر و ملانصرالدین خبر میرسد که معدن طلائی در آقشهر کشف شده که بهره برداری از آن میتواند از زوایای مختلف موجبات شکوفائی اقتصادی و رفاهی مردم آق شهر را بدنبال داشته باشد.ملا و حاکم با نیت ثبت سند معدن بنام خود، صبح زود سوار خر ملا میشوند. چون هرکدام به دیگری بجای اعتماد، سوء نیت داشتند، پشت به پشتِ سوار الاغِ ملا میشوند یکی رو به شرق و دیگری رو به غرب... و برای رسیدن به مقصد، از دو سو الاغ را به نیشتر و شلاق می بندند، الاغ ملا هاج و واج، مات و مبهوت مدتی این درد و رنج را تحمل میکند، تا اینکه طاقتش تمام میشود.....نکته مبهمی از سرانجام این ماجرا ، وجود ندارد،بجای مقصد و مقصود، شلتاق و سُم الاغ نصیب هر دو میشود و مردم ساده آق شهر همچنان به آینده ای بعید دل و امید می بندند.
بر سردوراهی ها!
بیست سال پیش که دوچرخه سواری بهترین تفریح آن روزگار جوانان و نوجوانان بود.روزی یکی از دوستان تعریف می کرد با برادرش که سه سال از او کوچکتر بوده، سوار دوچرخه در راه بازگشت به خانه بودند. برادر کوچکتر ترک دوچرخه سوار و دوستم دوچرخه را می رانده است. قبل از رسیدن بر سر دوراهی، برادر بزرگتر گفته از داخل کوچه برویم تا زودتر به خانه برسیم، ولی برادر کوچکتر اصرار داشته از خیابان بروند. دوستم می گفت: همینطور که با برادر کوچکم بر سر این موضوع داشتیم جر و بحث میکردیم، به ناگاه سر دوراهی رسیدیم. چون نتوانستیم تصمیم درست را بگیریم و فرمان یک آن به راست می رفت و یک آن به چب، به همراه دوچرخه در داخل جوب سقوط کردیم.از این داستان کوتاه نتیجه میگریم، سقوط به ته جوب پر از لجن و کثافت، نتیجه عدم تصمیم گیری درست و منطقی دوستم و برادر کوچکتر از خودش، قبل از رسیدن بر سر دوراهی بوده است. در شرایط کنونی کشور بنظر میرسد در اکثر حوزه های سیاسی،اجتماعی،اقتصادی و فرهنگی با دوراهی های فراوانی روبرو هستیم که به دلیل گرایش های سیاسی، سوء مدیریت ها در سطوح مختلف و جناح بازی های و تسویه حساب های شخصی با پوشش سیاسی ، تاکنون تصمیمات درست و شفاف گرفته نشده و نتیجه این عدم تصمیم گیری، النهایه دودش به چشم مردم رفته و این رویه متاسفانه ادامه دار نیز می باشد. عدم برخورد کارشناسی با مسیرها و موضوعات که ماهیت دوراهی دارند، بی اعتمادی در سطح جامعه را بدنبال داشته و دارد.برخی موضوعاتی که در شرایط کنونی به دلیل قرار گرفتن بر سر دوراهی تاکنون منجر به نتیجه اثربخش نشده است میتوان به موارد ذیل اشاره کرد:
-)به برجام برگردیم یا خیر؟
-)دلار 4200تومانی در سال آینده حذف گردد یا خیر؟
-)واکسن کرونا وارد کنیم یا نکنیم؟
-)به لایحه پولشویی یا اف ای تی اف بپیوندیم یا نه؟
-) ورود زنان به ورزشگاه آزادی مجاز است یا خیر؟
-)ایسنا گرام و تلگرام را فیلتر کنیم یا نکنیم؟
-)مذاکره کنیم یا نکنیم؟
-)کنکور را حذف کنیم یا نکنیم؟
-)مربی خارجی وارد کنیم یا از مربی داخلی استفاده کنیم؟
-)نماینده خاطی مجلس را مجازات کنیم یا نکنیم؟
-)مجازات کسی که سیلی زاده یا فیلم را پخش کرده؟
-)یارانه را حذف کنیم یا نکنیم؟
-)بودجه 1400را رد کنیم یا نکنیم؟ و ...
آنچه در این بین مهم است تصمیم گیری درست و منطقی در خصوص مسائل کشور با خرد جمعی و عقلایی با لحاظ نمودن منافع ملی کشور و مردم که در این صورت به هیچ عنوان با دوراهی ها مواجه و روبرو، نخواهیم شد. در غیر اینصورت دوراهی ها، مسیر رشد و توسعه کشور را مختل خواهند کرد. به عبارت دیگر با ایجاد دوراهی های مختلف و متنوع بر سر موضوعات سرنوشت ساز کشور ره بجای نخواهیم برد و یک عمر بر سردوراهی ها خواهیم ماند و نخواهیم توانست تصمیمات درست و اثر بخشی را اتخاذ کنیم. چرا که لازمه پیشرفت و توسعه قرار نگرفتن بر سردوراهی هاست که پیش شرط آن آینده پژوهی و آینده نگری بر روی موضوعات مختلف کشور قبل از رسیدن بر سر دوراهی ها که در آن زمان یعنی قرار گرفتن برسر دوراهی ها، به اجبار تصمیمات نادرست و مقطعی خواهیم گرفت که تاثیری در توسعه و بالندگی کشور نداشته و نخواهد داشت.
متن بازجویی از یک سرباز وظیفه شناس !
?بازجو: نام؟
? سرباز
?بازجو: نام خانوادگی؟
? سربازی
?بازجو: شغل؟
? سرباز
?بازجو: مگه من با شما شوخی دارم که هرچی می پرسم میگی،سرباز؟
? سرباز: نه قربان، من سرباز هستم اما سرباز وظیفه شناس.
?بازجو: به من طعنه می زنی؟ یعنی من وظیفه شناس نیستم.
? سرباز: نه قربان منظورم این نبود. ولی گذشت زمان همه چیز را ثابت خواهد کرد.
?بازجو: میدونی اتهامت چیه آقای وظیفه شناس؟
? سرباز: اجرای قانون و باز هم وظیفه شناسی
?بازجو: اصلا میدونی وظیفه شناسی چیه؟
? سرباز: یعنی اینکه تا سرباز هستم نمیزارم یک نماینده مجلس بدون مجوز از خط ویژه و یک قاضی از گیت بدون بازرسی،عبور کنه.
?بازجو: میدونی با این دست گلی که به آب دادی چه چیزی منتظرته؟
? سرباز:بقول معروف اضافه خدمت رو شاخشه!
?بازجو: بنظرت چرا این روزها برخی مسئولین همین که "دری به تخته می خوره"، سرباز کتک می زنند؟
? سرباز: چون به غیر از این کاری بلد نیستند. اگر علم، دانش و کمی مردانگی داشتند این کار را نمی کردند.
?بازجو:آقای وظیفه شناس چرا تو سیلی نزدی به طرف مقابل؟
?سرباز: از قدیم الایام گفتند، گذشت از بزرگان است.
?بازجو: الان دوست داشتی به جای من کی شما را بازجویی میکرد؟
? سرباز: قاسم سلیمانی، چرا که او نیز سرباز بود و امثال من را خوب درک می کرد. ایکاش اینجا بود تا صورت سیلی خورده ام را نوازش می کرد. صد افسوس که نیست.
?بازجو: راستی می خواهی بعد از سربازی چه کاره بشی؟
? سرباز: اگر عمری باشه از ترکش سیلی های نامردمان، میخواهم انجمن حمایت از سربازان را راه اندازی و مدیرانجمن بشم.
?بازجو: چرا؟
? سرباز: بنظرم ویروس کتک زدن سرباز ها در کشور داره اپیدمی میشه و باید هر طوری که شده با آن مقابله کرد.
?بازجو: مدرک تحصیلی ات چیه؟
?سرباز: فوق لیسانس مردم شناسی
?بازجو: میدونی مدرک تحصیلی شاکی شما چیه؟
?سرباز: برام مهم نیست، اصل انسانیت و مردانگی که به مدرک نیست به ذات انسانه
?بازجو: سرباز اجازه میدی من هم شما رو یه دل سیر کتک بزنم؟
? سرباز: بهتره شما نیز از این قافله فرهنگی عقب نمونید
?بازجو: بعد از چند دقیقه دستور داد که بیائید این سرباز گستاخ را ببرید.
? مامور زندان: کجا قربان؟
?بازجو: به اتاق بازجویی بغلی برای ادامه بازجویی!
گردشگری نوین
امروزه اکثر کشورهای جهان بدنبال بدست آوردن ثروت از طریق گسترش خدمات گردشگری نوین با در نظرگرفتن نیازهای مردمان خود و همچنین گردشگران سایر کشورهای دیگر با ایده پردازی های خلاقانه، هستند. حال سوال اینجاست ما در کجای این رقابت یعنی ایجاد خدمات نوین گردشگری و جذب گردشگر واقعی مطابق با استانداردها بینالمللی، قرار گرفته ایم؟ نکته ای که نباید فراموش کرد این است که تنها با ساختن چند پل شیشه ای و غیره نمی توان پا به عرصه رقابت در حوزه گردشگری با کشورهای منطقه، وارد شد. چشم ها را شست و جور دیگری به حوزه گردشگری کشور باید نگاه کرد.
سال میلادی
سال میلادی بیاید یا سال شمسی:
چه با بابانوئل بیاید و چه با حاجی فیروز؛
چه با درخت کریسمس آذین شود و چه با سفره هفت سین؛
در هر دو حالت چه سال میلادی باشد و چه سال شمسی، امیدواریم سال جدید به هر عنوان و شکل و شمایلی:
-) زمینه ای برای شروع زندگی نو البته متفاوت نسبت به سال گذشته باشد.
-) زمینه ساز تغییر در نوع نگاه به اطرافیان باشد.
-) انرژی بخش تازه ای برای بلند شدن آنهایی که زمین خورده اند باشد.
-) انگیزه ای برای ترک عادت های ناخوشایند باشد.
-) آغاز گر فصل جدیدی برای دوری جستن از دشمنی ها و خیانت ها به همنوعان باشد.
-) زمینه ساز دوستی های ملل مختلف باشد.
سال نو میلادی بویژه برای هموطنان مسیحی مبارک و میمون باد.