هشدار تا قیامت !؟
یکی از واژه های که در سال های اخیر با فراوانیِ بسیار زیاد و مکررا چه از زبان مسئولین رده بالا و چه از گفتار مسئولین رده پائین از رسانه ملی می شنویم و یا در رسانه های مکتوب و بیانیه های صادره از سوی ارگان ها مشاهده میکنیم، واژه "هشدار" است. به عبارت دیگر مردم یا مخاطبین در برنامه های تلویزیون بویژه خبرهای که از شبکه های مختلف پخش میشود به نوعی با واژه "هشدار" خوگرفته و مأنوس شده اند. در ادامه این یادداشت مختصرا به چندین نمونه از هشدارهایی که به دفعات زیاد دربرنامه های مختلف صدا وسیما پخش و تکرار میشود اشاره میگردد:
1-هشدار درباره خیز، و موج چهارم ویروس کرونا در فروردین ماه 1400
2-هشدار درباره آب گرفتگی معابر و جاری شدن سیل.
3-هشداردر مورد ریزش بهمن و کولاک درجاده ها.
4-هشداردرباره احتکار،کم فروشی و گران فروشی.
5-هشدار در خصوص عوارض ناخوشایند سفرهای نوروزی.
6-هشدار در ارتباط با استفاده بیش ازحد ازفضای مجازی.
7-هشدار در خصوص افزایش آمارطلاق در جامعه.
8- هشداردرباره حیوان آزاری.
9-هشدار در خصوص کودک آزاری.
10-هشدار در خصوص کشف حجاب.
11-هشدار در ارتباط با کاهش سرانه مطالعه کتاب در کشور.
12-هشدار در مورد سوء تغذیه اکثریت آحاد جامعه
13-هشدار درباره کاهش بهداشت روانی افراد جامعه.
14-هشدار در خصوص افزایش آمار ازدواج های سفید در سطح جوانان.
15-هشدار در مورد کاهش سن اعتیاد در جامعه.
16-هشدار در ارتباط با افزایش کیف قاپی و زورگیری.
17-هشدار در خصوص افزایش بیکاران فارغ التحصیل شده از دانشگاه ها
18-هشدار درباره کاهش تعلقات عاطفی بین اعضای خانواده ها.
19-هشدار درخصوص لغو تعهدات برجامی.
20-هشدار به زمین خواران، کوه خواران و ساحل خواران.
21-هشدار در خصوص کاهش بی اعتمادی آحاد اجتماع نسبت به قانونگذاران ومدیریت کلان کشور.
22-هشدار به جاعلان و کلاهبرداران.
23-هشدار به عاملان افزایش قیمت سکه و دلار.
24-هشدار به سوء استفاده کنندگان از پست و مقام حکومتی.
25-هشدار به تخریب کنندگان محیط زیست.
26-هشدار به فروشندگان داروهای تقلبی.
27-هشدار به خودرو سازان در خصوص قیمت وکیفیت خودرو.
28-هشدار در خصوص افزایش جمعیت سالمندی در کشور.
29-هشدار در خصوص افزایش دروغ، فساد، خیانت و خشونت در تمامی سطوح جامعه.
30-هشدار درخصوص فرارمغزها از کشور.
وهزاران هشدارهای دیگر که نام بردن شان مثنوی هفتاد من کاغذ شود که در این گرانیٍ سرسام آور کاغذ، نشاید. لیکن آنچه در این میان مهم بنظر میرسد سه نکته اساسی است که عبارتند از:
ا-هرکدام از این هشدارها وهشدارهای با مضامین دیگر، از سالهای بسیار دور طرح و منعکس شده و هنوزهم علیرغم گذشت زمانی مدید همچنان ازرسانه ملی تکرار میشود.
2-تداوم و تکرار این هشدارها، بیانگر این موضوع است که مشکلاتی که باعث صدور چنین هشدارهائی شده است، کماکان محکم و استوار در سرجای خود ایستاده اند و تاکنون برای رفع آنها از سوی متولیان امر چاره ای اندیشیده نشده است.
3-برای ریشه یابی وحلِ موجباتِ منتهی به هشدارها به معنای واقعی کلمه ، نیازمند ایجاد اعتماد عمومی نسبت به سیاستها و حسن عمل مدیران در سطح کلان( که متأسفانه تاکنون کارنامه قابل قبول و اقناع کنندهای در این خصوص مشاهده نشده است!) و ایجاد ارتباط دوسویه مسئولین و مردم می باشد. به عبارت دیگر ارتباط و اعتماد مردم و مسئولین برای خروج کامل از بسترِ منجر به هشدارها مورد نیاز است. در غیراین صورت چنین هشدارهایی گوش شنوندگان و بینندگان تلویزیون و رادیو را همچنان خواهد خراشید و موجب نگرانی خواهد شد.
حال سوال اینجاست که چه زمانی عالمان،حاکمان و مردم به این نتیجه خواهند رسید که می بایست به هم اعتماد داشته باشند؟ و آیا در شرایط کنونی زمینه این مشارکت مدنی و چندجانبه در کشور مهیا می باشد؟ به امید تحقق چنین زمانی!
"معجزه شادکامی"
برابر نتایج تحقیقات میدانی صورت گرفته از سوی جهاد دانشگاهی که اخیرا انتشار یافته، میانگین نمره شادکامی در کشور 4/11از 6عنوان شده است. این عدد بیانگر این است که قاطبه افراد جامعه در سطح کشور در کانال "نسبتا شاد" قرار گرفتهاند. در این به اصطلاح نظر سنجی که گویا سوال های همچون احساس شادی می کنید؟آینده خوبی برای خود پیش بینی می کنید؟از زندگی خود راضی هستید؟بر زندگی خود کنترل دارید؟احساس شوق و قوت دارید؟ احساس صمیمی بودن با دیگران دارید؟ از زندگی خود لذت می برید؟ حالت سر زندگی در طول روز دارید؟ به دیگران علاقه مند هستید؟ آیا دیگران را دوست دارید و دیگران نیز شما را دوست دارند؟ و ... از افراد نمونه پرسیده شده است.حال علامت سوال های بعد از نتایج خروجی طرح در اذهان و افکار عمومی ایجاد شده و بازتاب هائی نیز در فضای مجازی و رسانه های دیداری و شنیداری داشته است بر این مبنا و اساس که چطورمی شود با این همه نارسائی ها ، مشکلات، استرس ها و دلواپسیها ها از حال و نگرانی ها از چشم انداز و آینده، در تمامی زمینه های اجتماعی،اقتصادی،فرهنگی و از همه مهمتر واقعیت های ملموس و غیرقابل کتمان موجود درجامعه، عموم افراد جامعه برابر نتایج نظر سنجی جهاد دانشگاهی در کانال "نسبتا شاد" قرار گرفته باشند. به عبارت دیگر:
-)چطور میشود "نسبتا شاد" بود در حالیکه پدران و مادران، نگران آینده شغلی فرزندان خود هستند.
-)چطور میشود "نسبتا شاد" بود که در هر خانه بطور حداقل یک عضو بیکار با تمامی عوارض و مشکلاتی که برای خانواده ایجاد می کند، وجود دارد.
-)چطور میشود "نسبتا شاد" بود که جوانان به دلیل نداشتن شغل توان ازدواج کردن را ندارند.
-)چطور میشود "نسبتا شاد" بود که دهک های پائین انحصارا با مبلغ یارانه و به سختی روزگار سپری می کنند.
-) چطور میشود "نسبتا شاد" بود که اجاره خانه آقا داماد را پدر بازنشسته اش با چشم پوشی از دارو و درمان خود تأمین می کند.
-)چطور میشود "نسبتا شاد" بود که دغدغه اکثریت مردم در این شرایط کرونائ شده تهیه روغن مایع، گوشت مرغ و تخم مرغ و دارو...آنهم بعد از ساعت ها انتظار کشیدن در صف های طولانی
-)چطور میشود "نسبتا شاد" بود که دزدی و زور گیری در سطح جامعه به دلیل نبود درآمد افزایش یافته و بیشترین بازتاب را پست های فضای مجازی به خود اختصاص داده است.
-)چطور میشود "نسبتا شاد" بود زمانی که بی اعتمادی در بین افراد جامعه بیداد می کند.
-)چطور میشود "نسبتا شاد" بود که سوء تغذیه در بین خانواده های دهک های پائین ریشه دوانده و بهداشت اجتماعی را در معرض خطرات سنگینی قرار داده است.
-)چطور میشود "نسبتا شاد" بود زمانی که یک فارغ التحصیل دانشگاهی برای گذران زندگی خود، کولبری سوخت بری، ویا در صورت داشتن شانس، کارگری و رانندگی می کند.
-)چطور میشود "نسبتا شاد" بود که پدر خانواده که شغلش کارگری ساختمان است شش ماه از سال بیکار باشد و جزء یارانه منبع درآمدی بخور ونمیر نداشته باشد.
-)چطور میشود "نسبتا شاد" بود که در برخی از خانواده ها کودکان ، دختران و پسران زیر هیجده سال و پدر و مادر های بالای شصت سال نان آور خانه می باشند.
-)چطور میشود "نسبتا شاد" بود زمانی که مادر به عنوان سرپرست خانوار برای سیر کردن شکم فرزندانش بناچار تن فروشی و بعد از آن نیز خودکشی می کند.
-)چطور میشود "نسبتا شاد" بود وقتی که افراد جامعه نسبت به هم بی تفاوت شده و هیچگونه حس همدردی و یاوری ندارند.
-)چطور میشود "نسبتا شاد" بود وقتی که دروغ،چاپلوسی در این جامعه تبدیل به ارزش شده است.
-)چطور میشود "نسبتا شاد" بود وقتی که دست بردن به بیت المال، تبعیض و بی عدالتی به عینه و همه روزه اتفاق می افتد.
-)چطور میشود "نسبتا شاد" بود وقتی که سفره خانوارها به سرعت باد در حال کوچک شدن می باشد.
-)چطور میشود "نسبتا شاد" بود وقتی که فاصله طبقاتی در جامعه هر روز بعیدتر می شود.
-)چطور میشود "نسبتا شاد" بود وقتی که امکان تفریح و گردش متعارف و حداقلی برای همگان، وجود ندارد.
-)چطور میشود "نسبتا شاد" بود که اکثریت افراد جامعه زیر خط فقر می باشند.
-)چطور میشود "نسبتا شاد" بود که تهیه مسکن به یک رؤیا و آرزوی دست نیافتنی برای هر فرد تبدیل شده است.
و هزاران چرا و چطور دیگر ....
امید داریم زمانی برسد که گزارشات و نتایج تحقیقات اجتماعی و اقتصادی با واقعیات موجود در سطح جامعه همخوانی داشته و اینگونه نظرسنجی های محیرالعقول و نتایج فریبنده و رؤیا گونه? حاصل از آن، هرگز بعنوان منبعی موثق مورد استناد سیاستگزاران و تصمیم سازان این مرز و بوم قرار نگیرد.
سوالی سرشار از چرا!
سوال نمایندگان مجلس شورای اسلامی ازهرکدام از وزرای کابینه دولت از احساس مسئولیت و وظایف قانونی آنها محسوب میشود.ولی بررسی کمی وکیفی سوالات برخی از نمایندگان از وزراء خود جای چندین سؤال دارد که ابهامات و سوال هائ جدیدی را در افکار عمومی ایجاد می کند. در ادامه به چند نمونه آن با مصادیق اشاره می گردد:
1- اخیرا یکی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی از وزیری در هشت محور سوال پرسیده است که به برخی از اهم سوال ها اشاره میشود. بیکاری،لزوم شفافیت درجذب نیروها، توجه به شایسته سالاری،پرهیزاز انتصابات تحمیلی،ساماندهی بیمه کارگران ساختمانی،ساماندهی مدیران برخی از ادارات کل و ... حال در اذهان و افکار عمومی این سوال ایجاد شده است که آیا این موارد وسوال ها صرفا جزء دغدغه یکی از نمایندگان حوزه انتخابیه بوده و دیگر نمایندگان آن حوزه انتخابیه یا حتی درمباحث کلان کشوری ازجمله بیکاری، سایر نمایندگان چنین نگرانی و دغدغه ای را از جمله مسئولیت های خویش به حساب نمی آورند؟ یا نماینده سوال کننده دایه ی مهربانتر ازمادرشده است؟
2- نکته دیگری که از سؤال برخی نمایندگان خطاب به برخی از وزیران در افکار عمومی بویژه متخصصین جامعه متبادر میشود این است که حل برخی از مشکلات کشور در حوزه اقتصاد ازجمله ایجاد فرصت های شغلی و رفع بیکاری ازسطح جامعه، نیازمند عزم ملی و همکاری همگانی اعضای کابینه وسایر نهاد های دولتی و غیر دولتی است. اینکه دراینگونه مسایل کلان که حل آن مشارکت ، خرد جمعی، همکاری و همگامی قوای مقننه،مجربه و قضائیه را می طلبد،سوال و بازخواست از یک وزیر منطقی بنظر نمی رسد و در عمل برای حل مشکلات کلان کشوری نتیجه بخش نخواهد بود.
3- دربین اکثریت صاحب نظران وخواص جامعه این ذهنیت وجود دارد که سوال نمایندگان از برخی وزراء بیشتر به منظور کسب امتیاز ( در اصطلاح امروزین سهم خواهی یا رانتخواری)و یا القاء خواسته های خود ( نه در راستای منافع ملی ، که منحصرا در سمت و سوی منافع شخصی) به آن وزیر می باشد. به عبارت دیگر نقره داغ کردن وزیراست. البته امیدواریم این فرضیه اشتباه بوده و در عمل واقعیت نداشته نباشد.
به منظور شفافیت در سوال نمایندگان مجلس از وزراء که این مجلسِ از منظر مقام رهبری« مجلس انقلابی » به دنبال آن است. پیشنهاد میگردد: "برای اینکه سوال نماینده یک حوزه انتخابیه از اثربخشی و کارآئی مورد نظر نماینده برخوردارباشد و بتواند ذهن افکار عمومی جامعه اعم از عوام و خواص را قانع نماید. سوال ابتدا در مجمع نمایندگان آن استان مطرح و بعد از کارکارشناسی و تفکیک سوال های مربوط به حوزه انتخابیه و سوال های کلان کشوری، تحویل هیات رئیسه مجلس گردد و در زمان توضیح وزیرمربوطه درکمیسیون مربوطه همه ی نمایندگان آن استان در جلسه حضور داشته باشند".
روز مهندس
روز مهندس به مهندسان باوجدان که سلامتی،رفاه و جان مردم را با هیچ چیز عوض و معامله نکرده و نمی کنند و در صیانت از اعتقاد قلبی و درونی خود تا مرز اخراج شدن نیز رفته اند و حتی تعداد کثیری نیز در این راه از کار، بیکار شده اند،مبارک باد. بدون تعارف این روز خاص را می بایست بر چنین افرادی تبریک و تهنیت گفت. نه بر کسانی که به خاطر پول و کسب منفعت بدون نظارت، مهر تائید بر کاغذ می زند و میشود آنچه نباید بشود و بجای سیمان از پشت نمای ساختمان تیکه های گونی بیرون می آید و سایر اتفاقات و بلاهای ریز و درشت که همه ی آپارتمان نشینان این روزها با آن دست و پنجه نرم می کنند. امیدوارم همه ما در انجام وظیفه کاری، خدا را فراموش نکنیم که قطعا آن روز،روز مبارکی خواهد بود. انشاءالله
دل نوشته ای در فراق همکار مرحومم، مقصود علی حسین پور
هرچه ذهنم را برای پیدا کردن " کلمه ی " جستجو میکنم تا برای نبودنت بنویسم هیچ چیز جز گرمی ردپای اشک روی گونه هایم حس نمی کنم.
دانایی میگفت :اعتبار آدمها به بودنشان نیست به دلهره ای است که بعداز نبودنشان حس میشود. چقدر سنگین است تحمل دلهره نبودنت برای همکاران بویژه همکاران شهرستان اردبیل که به بودنت نه به نبودنت، عادت کرده بودند. ولی چه میشود که هیچکس جز او، نمی تواند جلوی رفتن کسی به خانه ابدی را بگیرید. همکار عزیز خانه ابدیت مبارک باد. در ضمن نگران " طاها" و خانوادت نباش که خدایشان بزرگ است. روحت شاد و یادت همواره گرامی باد.
فراموش نکنیم که هرچند بعضی از مرگ ها غیرمنتظره هستند. ولی مرگ غیره منتظره نیست. با درک این واقعیت مهم و حتمی، بیائید با هم مهربان باشیم.
(شادی روح همکار خوبمان مرحوم مقصود علی حسین پور، فاتحه با صلوات )
خدا،امید وامیدزاده
دوماه بود که با فروش ماشین، طلاهای همسرم و گرفتن چندین فقره وام از بانک های مختلف بعد از گذشت دوازده سال بالاخره صاحب یک واحد آپارتمان 100متری شده بودم.روز جمعه بخاطر رسیدن به این آرزوی دیرینه(خریدن خانه) یک جشن سه نفره با پسر و همسرم گرفتم و بعد از چند ساعت خوشحالی البته نه از ته دل آنهم بخاطر دلواپس بودن از چگونگی بازپرداخت این همه بدهی به بانک، دوست و فامیل، بدون اینکه متوجه شوم ازفرط خستگی روحی و جسمی در وسط پذیرایی خوابم گرفته بود.هر روز ساعت شش ونیم با صدای زنگ موبایل برای رفتن به سرکار از خواب بیدار می شدم. برعکس روزهای گذشته صبح روز شنبه با صدای مهیب و دلهره آور به یکدفعه چشم هایم را بازکردم. اول فکرکردم که خواب می بینم به همین خاطر چندبار خواستم چشم هایم را بازوبسته کنم که متوجه شدم که پلک هایم به فرمان من نیستند. خواستم به کمک دست و پاهایم بلند شوم با کمال تعجب دیدم که این اعضا نیز توان یاری مرا ندارند. با وجود درد فراوان و با زحمت تمام سرم را به این طرف و آن طرف چرخاندم، دیدم که شکل و شمایل هال خانه نسبت به دیشب بکل عوض شده و همه چیز به هم ریخته و خبری از پرده و پنجره های پذیرایی نیست و سوز صبحگاهی صورت و پا های زخمیم را نیشترمی زند. فهمیدم که خواب نمی بینم و اتفاقی افتاده است. تمام تلاش هایم برای بلند شدن بی نتیجه ماند و به ناچار شروع به داد کشیدن و کمک خواستن کردم.بعد از چند ثانیه صدای چند نفر را شنیدم که می گفتند: به اورژانس زنگ زدیم الان کمک میرسه! در همین گیرودار بودکه دیدم چند نفر با لباس های قرمز و سبز رنگ با سگ های گرگی بالای سرم ظاهرشده و پرسیدند: آقا حالتان خوب است؟ درجواب گفتم: نمی دانم.... و واقعا هم تصوری از خوبی و سلامتی نداشتم. آنها گفتند: نگران نباشید ما شما را نجات میدهیم ولی لطفا کمی صبور باشید.با دیدن نیروهای امداد کمی به خودم آمدم و فهمیدم که اتفاق ناخوشایندی افتاده که نیروهای امداد آمده اند. به ناگاه داد زدم پسرم ؟؟؟همسرم ؟؟؟ یکی از ماموران امداد گفت: آقا نگران نباشید شرایط عمومی آنها از شما بهتر است.ازآن مامور امداد پرسیدم آقا اینجا چه اتفاقی افتاده است؟او درجواب گفت: متاسفانه به خاطر نشت گاز در یکی از طبقات و انفجاری که به همین دلیل صورت گرفته کل ساختمان تخریب شده است.با شنیدن سخنان مامور امداد، عرق سرد کل وجودم را فراگرفت وتازه فهمیدم که چه بلایی به سرم آمده و کل زندگیم را از دست داده ام. همین که از درد زخم هایم به خود می پیچیدم، دیدم پسر و همسرم را با بلانکارد دارند منتقل میکنند بیرون از ساختمان. با دیدن آنها انگار دوباره روح تازه ای در بدن دمیده شد و با انرژی بالا فریاد کشیدم پسرم میوه زندگی ام، همسرمهربان و رنج کشیده ام! حالتان چطوره است؟ خوشبختانه هر دو با صدای گریان و وحشت زده جواب مرا دادند. با شنیدن صدای آنها کمی به خودم آمدم و نیرو گرفتم.بعد از چند ساعت تلاش ماموران امداد بخاطر عمق جراحات وارده به کمر و دست و پاهایم مرا نیز از زیر آوار بیرون کشیدند و به داخل آمبولانس انتقال دادند. موقع حرکت آمبولانس به ناگاه از شیشه کوچک داخل آمبولانس چشمم به ساختمان کاملا تخریب شده افتاد و دوباره غم و غصه وجودم را فراگرفت و از ته دل آهی کشیدم تا شاید کمی از دردهایم کاسته شود.علیرغم وارد شدن خسارت مالی سنگین و از بین رفتن کل زندگی ام که عمری برای مهیا کردن آن جان کنده بودم، ولی باز جای شکرش باقیست که پسرم، امید و همسرم، امید زاده(فامیلی همسرم) هنوز در ادامه زندگی با من هستند تا با اتکاء به آنها و در راس همه خدا،دوباره زندگی را هرچند که سخت می باشد از اول شروع کنم. لعنت برانفجار که با بی احتیاطی یک یا چند نفر، همه چیز را در یک آن نابود می کند.
ماجرای افتتاح پل آق شهر
در زمان شهرداری ملانصرالدین قرار بود پلی در مرکز آق شهر افتتاح گردد. در خصوص افتتاح پل بزرگ شهر ازسوی مسئولین آق شهر زمان های مختلفی اعلام می شد. کدخدا می گفت: پل روز ملی آق شهر در سال جاری افتتاح خواهد شد. رئیس شورای شهر زمان افتتاح پل شهر را پایان سال جاری برمبنای تقویم آق شهراعلام می کرد.ملانصرالدین به عنوان شهردار به مردم و اطرافیان خود می گفت: پل آقا شهر وقتی افتتاح خواهد شد که کار پل تمام شود.علیرغم اعلام زمان های مختلف ازسوی متولیان امر بعد از گذشت چند سال از شروع ساخت پل معروف آق شهر،هنوزپل افتتاح نشده بود.این وعده وعید ها همچنان ادامه داشت و ره بجای نمی برد. روزی گدای مشهورآق شهر که علیرغم ظاهرش صاحب فراست خاصی بود رفت زیر پل نیمه تمام و شروع به گفتگو با سازه های زنگ زده پل کرد.رهگذران که از کار گدای شهر تعجب کرده بودند دور اوجمع شدند تا سر ازکار او در بیاورند. یکی ازحاضرین ازمرد گدا پرسید.ای مرد چکارداری می کنی؟ گدا پاسخ داد: دارم با پل صحبت می کنم. مرد گفت:الحق که دیوانگی برازنده توست. مگرآدم عاقل با پل صحبت می کنه؟ گدا جواب داد: شما راست می گوئید! ولی بنظرم در این شرایط که ملانصرالدین،کدخدا و اعضای شورای شهر که درخصوص زمان افتتاح پل خبر درست وحسابی به مردم نمی دهند وهرچه گفته اند،غلط ازآب درآمده است. دیدم بهتراست ازخود پل سوال کنم که چه زمانی افتتاح خواهد شد. مرد جوان گفت: ای گدای دیوانه،پل جواب شما را داد؟ گدا گفت: بله پل گفت:هرزمانی که مسئولین براساس استانداردهای مدیریت پروژه با حساب و کتاب مشخص سخن بگویند نه براساس دل شاد کنی مردم آق شهر،آن زمان من(پل) افتتاح خواهم شد. مردم که از پاسخ آن مرد گدا هاج و واج مانده بودند به سرعت به سراغ ملانصرالدین رفتند و ماجرا را به او تعریف کردند.نصرالدین با تعجب گفت: بنظرم آن مرد گدا حرف درستی گفته است. پل آق شهر به این زودی ها افتتاح نخواهد شد.چراکه به جای مدیرپروژه که مسئولیت شروع و پایان یک پروژه برعهده اوست و او می بایست در این خصوص اطلاع رسانی کند ما مسئولین شهر صرفا برای پوشش دادن ایرادات و کم کاری های خودمان بطور مکررهرکدام مان زمان های مختلفی را برای افتتاح پل آق شهر اعلام کرده و می کنیم که تاکنون نیز محقق نشده است. تا این وضعیت ادامه دارد پل آق شهر و هر پروژه عمرانی دیگرسر موعد مقرر که ازسوی متولیان شهر با سوگیری های خاص نه بصورت فنی اعلام میشود، افتتاح نخواهد شد.
گمنام 61دارید؟
یکی از مادران شجاع و عزیزمان با ضجه های سوزناک خود، 23سال بود، فارغ از هرگونه گرایش های جناحی،سیاسی و تنها با دلی صاف و بی شیله پیله صرفا به عنوان یک مادر، مثل همه ی مادران مهربان، به دنبال پیکر فرزند خود در بین شهدای گمنام می گشت. به احتمال زیاد این مادر چشم به راه، بدون دیدن پیکرپسرش، چشم از جهان فرو، بسته باشد. به راستی ما در این جهان بدنبال کدامین گمنام خود هستیم؟ آیا بدنبال فخرفروشی در صورتی که از یک نطفه بی چیز و بی ارزش بوجود آمده ایم،هستیم؟. آیا بدنبال بدست آوردن مال و منال به هر قیمتی هستیم؟ آیا به دنبال حیف و میل کردن حقوق دیگران به هر قیمت و عنوانی هستیم؟آیا بدنبال کسب قدرت و یا مقام با زیر پاگذاشتن انسانیت و صداقت هستیم؟ آیا بدنبال تهمت و افترا زدن به دیگران که میدانیم دروغی بیش نیست،هستیم؟ آیا بدنبال کوچک شمردن دیگران به خاطر اینکه از جنس ما نیستند،هستیم؟ آیا بدنبال احترام به بزرگترها ی خودمان به معنای واقعی کلمه،هستیم؟ آیا بنام حل مشکلات مردم، بدنبال حل مشکلات خودمان ،هستیم؟یا نه، در طول دوران زندگی خودمان، بدنبال گمنام های از جنس، صداقت،معرفت،مرام،راستگویی،وطن دوستی،کار بخاطر دیگران در راستای خشنودی پروردگار ، انسان دوستی،محبت کردن و سایر شاخصه های مثبت دیگرهستیم. امید داریم که همه ی خوانندگان این یادداشت کوتاه از جنس دوم باشند، امیدواریم. التماس تفکر
ملانصرالدین و معدن طلا
به حاکم آق شهر و ملانصرالدین خبر میرسد که معدن طلائی در آقشهر کشف شده که بهره برداری از آن میتواند از زوایای مختلف موجبات شکوفائی اقتصادی و رفاهی مردم آق شهر را بدنبال داشته باشد.ملا و حاکم با نیت ثبت سند معدن بنام خود، صبح زود سوار خر ملا میشوند. چون هرکدام به دیگری بجای اعتماد، سوء نیت داشتند، پشت به پشتِ سوار الاغِ ملا میشوند یکی رو به شرق و دیگری رو به غرب... و برای رسیدن به مقصد، از دو سو الاغ را به نیشتر و شلاق می بندند، الاغ ملا هاج و واج، مات و مبهوت مدتی این درد و رنج را تحمل میکند، تا اینکه طاقتش تمام میشود.....نکته مبهمی از سرانجام این ماجرا ، وجود ندارد،بجای مقصد و مقصود، شلتاق و سُم الاغ نصیب هر دو میشود و مردم ساده آق شهر همچنان به آینده ای بعید دل و امید می بندند.
بر سردوراهی ها!
بیست سال پیش که دوچرخه سواری بهترین تفریح آن روزگار جوانان و نوجوانان بود.روزی یکی از دوستان تعریف می کرد با برادرش که سه سال از او کوچکتر بوده، سوار دوچرخه در راه بازگشت به خانه بودند. برادر کوچکتر ترک دوچرخه سوار و دوستم دوچرخه را می رانده است. قبل از رسیدن بر سر دوراهی، برادر بزرگتر گفته از داخل کوچه برویم تا زودتر به خانه برسیم، ولی برادر کوچکتر اصرار داشته از خیابان بروند. دوستم می گفت: همینطور که با برادر کوچکم بر سر این موضوع داشتیم جر و بحث میکردیم، به ناگاه سر دوراهی رسیدیم. چون نتوانستیم تصمیم درست را بگیریم و فرمان یک آن به راست می رفت و یک آن به چب، به همراه دوچرخه در داخل جوب سقوط کردیم.از این داستان کوتاه نتیجه میگریم، سقوط به ته جوب پر از لجن و کثافت، نتیجه عدم تصمیم گیری درست و منطقی دوستم و برادر کوچکتر از خودش، قبل از رسیدن بر سر دوراهی بوده است. در شرایط کنونی کشور بنظر میرسد در اکثر حوزه های سیاسی،اجتماعی،اقتصادی و فرهنگی با دوراهی های فراوانی روبرو هستیم که به دلیل گرایش های سیاسی، سوء مدیریت ها در سطوح مختلف و جناح بازی های و تسویه حساب های شخصی با پوشش سیاسی ، تاکنون تصمیمات درست و شفاف گرفته نشده و نتیجه این عدم تصمیم گیری، النهایه دودش به چشم مردم رفته و این رویه متاسفانه ادامه دار نیز می باشد. عدم برخورد کارشناسی با مسیرها و موضوعات که ماهیت دوراهی دارند، بی اعتمادی در سطح جامعه را بدنبال داشته و دارد.برخی موضوعاتی که در شرایط کنونی به دلیل قرار گرفتن بر سر دوراهی تاکنون منجر به نتیجه اثربخش نشده است میتوان به موارد ذیل اشاره کرد:
-)به برجام برگردیم یا خیر؟
-)دلار 4200تومانی در سال آینده حذف گردد یا خیر؟
-)واکسن کرونا وارد کنیم یا نکنیم؟
-)به لایحه پولشویی یا اف ای تی اف بپیوندیم یا نه؟
-) ورود زنان به ورزشگاه آزادی مجاز است یا خیر؟
-)ایسنا گرام و تلگرام را فیلتر کنیم یا نکنیم؟
-)مذاکره کنیم یا نکنیم؟
-)کنکور را حذف کنیم یا نکنیم؟
-)مربی خارجی وارد کنیم یا از مربی داخلی استفاده کنیم؟
-)نماینده خاطی مجلس را مجازات کنیم یا نکنیم؟
-)مجازات کسی که سیلی زاده یا فیلم را پخش کرده؟
-)یارانه را حذف کنیم یا نکنیم؟
-)بودجه 1400را رد کنیم یا نکنیم؟ و ...
آنچه در این بین مهم است تصمیم گیری درست و منطقی در خصوص مسائل کشور با خرد جمعی و عقلایی با لحاظ نمودن منافع ملی کشور و مردم که در این صورت به هیچ عنوان با دوراهی ها مواجه و روبرو، نخواهیم شد. در غیر اینصورت دوراهی ها، مسیر رشد و توسعه کشور را مختل خواهند کرد. به عبارت دیگر با ایجاد دوراهی های مختلف و متنوع بر سر موضوعات سرنوشت ساز کشور ره بجای نخواهیم برد و یک عمر بر سردوراهی ها خواهیم ماند و نخواهیم توانست تصمیمات درست و اثر بخشی را اتخاذ کنیم. چرا که لازمه پیشرفت و توسعه قرار نگرفتن بر سردوراهی هاست که پیش شرط آن آینده پژوهی و آینده نگری بر روی موضوعات مختلف کشور قبل از رسیدن بر سر دوراهی ها که در آن زمان یعنی قرار گرفتن برسر دوراهی ها، به اجبار تصمیمات نادرست و مقطعی خواهیم گرفت که تاثیری در توسعه و بالندگی کشور نداشته و نخواهد داشت.