دلنوشته یک کودک 10 ساله به پدرش
سلام، بابا خسته نباشی میدونم که شب و روز تلاش میکنی تا من،مامان و خواهرم در آرامش زندگی کنیم و محتاج کسی نباشیم. ولی این روزها می بینم که نمی خندی و زود عصبانی میشی. چند روزی هست قبل از اینکه به خانه برگردی مامان همش به من و خواهرم میگه که باباتون این روز ها زیاد کار میکنه وقتی اومد خونه ازش چیزی نپرسید بزارید زود شامش رو بخور و بخوابه. یک شب وقتی در حال شام خوردن بودی تلویزیون از آمدن عید نوروز خبر داد و بازار رو نشون داد که پدر و مادر ها با بچه هاشون از این مغازه به آن مغازه میرفتند. بابا شما با دیدن و شنیدن این خبر رنگ و رویت سرخ و عرق از سرو رویت جاری شد و بدون اینکه شامت را تمام کنی سریع بلند شدی و رفتی به اتاقت و چراغ ها را خاموش کردی و به ظاهر خوابیدی و من میدانم که تا صبح از شرمندگی و ناراحتی نخوابیدی. با دیدن این وضعیت من به مامان و خواهرم نگاه کردم و سرم را برای تعجب تکان دادم و مثل روزهای قبل سکوت معنادار مامان را در پاسخ دیدم و اگر من و خواهرم نبودیم حتما مامان با فریاد گریه میکرد. فردای آن روز از مامان پرسیدم مامان چرا بابا این روزها کم حرف شده و با ما مثل گذشته صحبت نمی کنه؟ چرا با من و خواهرم بعد از خوردن شام بازی نمی کنه؟ چرا از درس و مشق من نمی پرسه؟ چرا بابا این روز ها زود عصبانی میشه؟ راستی مامان چرا بابا مثل سال های گذشته برای عید، لباس و شیرینی و آجیل نمی خره؟ بابا، مامان چقدر شما رو دوست داره فقط گفت بچه ها باباتون مرد زحمت کشیه و همه ی ما رو دوست داره او مرد خانواده دوستیه ولی این روز ها همه چیز گرون شده و حقوق باباتون کمه، اون میخواد همه چیز برای شما و من بخره ولی هرچه قدر تلاش میکنه به خاطر گرونی و اجاره خونه نمی تونه تو سال جدید برای من و شما لباس و برای خونه شیرینی و آجیل بگیره. ولی بچه ها نگران نباشید خدا بزرگه و باباتون به فکر شما هست. بابای عزیزم من و خواهرم به تو افتخار می کنیم. بابای مهربانم عیبی نداره همینکه شما سلامت هستید برای من و خواهرم عیدی بزرگی از طرف خداست. من و خواهرم لباس و آجیل و شیرینی از شما نمی خواهیم فقط قول بدین از فردا که از سر کار به خانه بر می گردی با ما حرف بزنی و خواهرم را نوازش کنی و مثل گذشته با ما رفتار کنی. من نمی دانم که چرا حقوق شما کم است و چه کسی حقوق شما را کم میدهد. امیدوارم هر کس که حقوق شما را تعیین میکند به فکر بچه های بابا های کارگر و زحمت کش باشد تا بابا ها نیز بتونن لباس و آجیل و شیرینی بخرند و دور هم بخورند و شرمنده خانواده ها نباشند. بابا جونم،مامان،من و خواهرم شما رو بدون پول نیز دوست داریم. بابا آمدی خونه لطفاً حرف بزن و بخند من و مامان تصمیم گرفتیم وقتی شما به خانه آمدی دیگر تلویزیون را روشن نکنیم و فقط صدای شما رو بشنویم. خدا را چه دیدی شاید دل کارفرما و از آنها بزرگتر به رحم آمد و حقوق شما و دیگر باباها رو زیاد کردند تا آنها نیز بتوانند برای خانواده هاشون وسایل بخرند. بابا جون من دیگه بزرگ شدم و مثل شما غیرتی، به مامان و آبجی نگفتم، کمی پول تو قللکم داشتم آن را برداشتم گذاشتم تو جا کفشی اومدین خونه بردار و به خواهرم و مامان عیدی بده تا آنها خوشحال باشند تا من و تو نیز با خوشحالی آنها حتی شده به ظاهر لبخند بزنیم، دیگر چاره ای نیست. بابا در هر صورت با جیب پر و جیب خالی دوستت دارم چراکه شما تلاش خود را کردین و مقصر نیستی.
خاطرات سامانه ای ملانصرالدین
طبق روال هرروز ملانصرالدین از جعبه جادویی (تلویزیون) برنامه کند حیاتی که از برنامه های مورد علاقه اش بود را نگاه میکردد. به ناگاه برنامه قطع و مجری میرزا حسنی در جعبه جادویی ظاهرشد و گفت: اهالی به فرمان کدخدای آق شهر از فردا صبح خرید ادویه جات "از راه دور" انجام خواهد شد(سامانه امروزی ما) و ساکنان میتوانند بدون مراجعه به دکان مشهدی سرخای ادویه مورد نیاز خود را از راه دور خرید و درب منزل تحویل بگیرند. نصرالدین با شنیدن این خبر سری تکان داد و گفت: زن، خدا بخیر کند. زن با تعجب گفت: ملا این که بقول جناب "حکمت کاتب" پیش بسوی "آق شهر آسمانی" است پس چرا نگران هستی؟ نصرالدین درجواب زنش گفت: زن جان نمیدانی در زمانیکه من شهرداربودم چه بلاهایی که "برنامه انجام کار از راه دور"(سامانه امروزی ما)برسرمن نیاورد. زن پرسید: چطور مگه؟ ملا گفت: حیات من بیابشین تا برایت تعریف کنم. ملانصرالدین ادامه داد: زمانی که من شهردار بودم کدخدا اصرار کرد که برای رسیدن به "برنامه آق شهرآسمانی"، صدور قباله خانه ها مثل همین برنامه خرید ادویه جات از راه دور انجام و اهالی به شهرداری مراجعه نکنند. به همین منظور کدخدا که آن زمان رئیس شورای شهر نیز بود از خزانه شهرداری پول زیادی را برداشت و به "حکمت کاتب" که میگفتند در بلاد دور درس خوانده داد تا این کار را به سرانجام برساند. تا زمان آغاز برنامه کدخدا چپ میرفت راست میرفت از صدور "از راه دور قباله خانه" سخن میگفت و تاکید میکرد که با اجرای این برنامه کارهای اجرایی سهل و آسان میشود. بلاخره روز موعد فرارسید و کدخدا در جعبه جادویی(تلویزیون) حاضر و شروع صدور قباله خانه های آق شهر از راه دور را اعلام کرد. زن چشمت روز بد نبیند. از فردای آن روز شوم، مراجعه اهالی به شهرداری نه تنها کم نشد بلکه نسبت به گذشته نیز زیاد شد. زن ملا گفت: نصرالدین مگه چه اتفاقی افتاد که کارها خوب پیش نرفت؟ ملا ادامه داد:یه روز یکی از اهالی آمد و پرسید: شهردار میخواستم در برنامه صدور قباله نام نویسی کنم که ناگهان "برنامه از راه دور" به من پیام داد که من در بلاد کفر نه در آق شهر ساکن هستم و مرا از برنامه بیرون انداخت. روز بعد یکی آمد و گفت: ملا من در برنامه شما عکس خودم رو گذاشتم ولی در قباله خانه، عکس زنم چاپ شده است. مشهدی قوتاز یک روز آمد و گفت: نصرالدین من با هزار مشقت و پرداخت پول زیاد نام نویسی کردم ولی قباله ام صادر نشده است. من(ملا):هرچه گشتم پرونده مشهدی قوتاز رو پیدا نکردم. زن بخوبی بیاد دارم روزی کربلایی شاد باش به شهرداری آمد تا قباله خودش رو بگیرد که بجای قباله خانه اش، برگه فوتش صادر شده بود. زن سرت را درد نیاورم هر روز از بابت شاهکار کدخدا، فحش و ناسزا بود که نثار من و کارکنان شهرداری میشد و هرچه به او(کدخدا) می گفتم که "برنامه از راه دور صدور قباله" مشکل دارد چاره ای کنید. میگفت(کدخدا): صبوری کنید "حکمت کاتب" قول داده که امروز و فردا مشکلات رفع میشود. زن پرسید: ملا درست شد. نصرالدین در جواب گفت: من که بازنشسته شدم چیزی ندیدم امیدوارم "برنامه ازراه دور خرید ادویه جات" همانند صدور قباله نباشد. در همین بین ملا متوجه شد که کسی در خانه را می کوبد. ملانصرالدین پرسید: کی هستی این وقت شب. ملا، منم مشهدی قوتاز در رو باز کنید. ملا در رو باز کرد و گفت: قوتاز خان این وقت شب چه خبر شده است. مشهدی قوتاز ادامه داد: نصرالدین بیادداری که پرونده من در "برنامه از راه دور" شهرداری گم شده بود و تو هرچه گشتی پیدا نکردی امروز تو "برنامه خرید از راه دور ادویه" نام نویسی کردم که بجای حواله ادویه، قباله خانه ام رو به من نشان داد. ملانصرالدین با تعجب رو به زنش کرد و گفت: زن امان از "برنامه های از راه دور"(سامانه های امروز) که بجای انجام کار مردم با آنها شعبده بازی میکنند و بجای قباله خانه، ادویه و بجای ادویه، قباله خانه تحویل میدهد.
سخن پایانی با متولیان " سامانه جامع روابط کار" که کارکرد سامانه مزبور با سه شاخص مورد تاکید مقام معظم رهبری یعنی "ایجاد رضایت،امید و اعتماد در بین مردم" درتضاد کامل است و با توجه به تلاش های کارکنان در تمامی استانها، پاسخگویی قانونی بویژه شرعی استمرار ایرادات سامانه مزبوربا شماست حال خود دانید.
دیگرکسی از درد رنج نمیبرد
امشب در غزه کسی از درد زخمی بودن رنج نمیبرد. چرا که بیمارستان المعمدانی را اسراییل با خاک یکسان کرد. انگار جان انسان ها در مناطقی بغیر از اروپا چندان ارزشمند نیست. انسان های بی دفاع اعم از زن و کودک چند روزی است بطور آزار دهنده در غزه درحال قتل عام شدن هستند این در صورتی است که سه کشور اروپایی مدعی حقوق بشر یعنی فرانسه،انگلیس و آمریکا با وتو کردن آتش بس چراغ سبز و مجوز ادامه کشتار مردم غزه را تمدید کردند. با همین چراغ سبز سه کشور موصوف، سکوت دیگر کشورهای اروپایی و عدم اقدام عملی از سوی کشور های اسلامی بود که رژیم کودک کش با جسارت تمام بیمارستان المعمدانی را با تمام انسان های زخمی خود با خاک یکسان کرد. امشب کودکان دیگر از درد و رنج به خود نخواهند پیچید و والدین ناتوان از کمک به کودک در حال مرگ زیاد شرمنده نخواهند شد. پس مدعیان حقوق بشر کجایند. آیا در موضوع نسل کشی مردمان غزه هنوز زمان تغییر سیاست همدردی گفتاری و زبانی به رویکرد همدردی عملی فرا نرسیده است. اعضای شورای ملل متحد و اعضای شورای همکاری خلیج فارس تا شما بخود بیائید آن چند نفر را نیز رژیم خونخوار فردا و پس فردا خواهد کشت و جلسات فرمایش شما با عکس گرفتن و بغل کردن همدیگر بی نتیجه به پایان خواهد رسید. ولی همگان بخصوص سه کشور فرانسه،انگلیس و آمریکا بیاد داشته باشند که غزه با همه ی ویرانی هایش متعلق به فلسطین است و کسی جرات نزدیک شدن به آن را نخواهد داشت. بخاطر این که جبهه مقاومت اسلامی فراتر از مرزهای غزه و فلسطین ریشه دوانده و سران اسراییل و یارانش را در رسیدن به اهدافشان در خصوص فلسطین همانند گذشته ناکام خواهند گذاشت.
به امید پیروزی صاحبان و فرماندهان جبهه مقاومت اسلامی بر علیه رژیم کودک کش اسراییل
ملانصرالدین وماجرای مرد ناشناس
طبق روال معمول، روز دوشنبه بعد ازظهر جلسه شورای آق شهر با حضور تمام اعضاء تشکیل شد.ملانصرالدین که در آن زمان شهردار آق شهر بود وقتی همه ی اعضاء را حضورو غیاب میکرد دید که در جلسه یک شخص ناشناس نشسته که تاکنون او را در جلسات گذشته ندیده است. نصرالدین یواشکی از کدخدا که رئیس شورای شهر بود پرسید آن مرد غریبه
که چهره اش را پوشانده است را می شناسد یا نه؟ کدخدا گفت: ملا تاکنون او را ندیده ام. نصرالدین گفت: کدخدا برای اینکه نظم جلسه بهم نخورد و مسئله خاصی ایجاد نگردد بعد از پایان جلسه شورا خودم چندو چون قضیه را درمیاورم. جلسه آغاز شد و درطول جلسه ملا چشم از آن مرد ناشناس برنمی داشت و میدید که او از سخنان اعضاء روی کاغذ چیزی می نویسد.بعد از پایان جلسه ملانصرالدین وقتی از جای خود بلند شد تا سراغ آن مرد ناشناس برود اثری از او پیدا نکرد. چند روزی از این ماجرا گذشته بود که ملانصرالدین آن مرد ناشناس را وقتی از ساختمان شهرداری خارج میشد دید و هرچه تلاش کرد که به او برسد باز او را در شلوغی خیابان گٌم کرد. یک روز کدا خدا، شهردار(ملانصرالدین) را به دفتر خود فراخواند و به او گفت: ملا دیروز یک نفر برای من پیغام فرستاده که تعدادی از کارمندان شهرداری با اعضای شورا شهر در حال تصرف غیرقانونی زمین های کشاورزی اطراف آق شهر برای ساخت و ساز حمام بزرگ هستند و از من خواسته که جلوی این کار آنها را بگیرم. گفته اگر من(کدخدا) جلوی این کار را نگیرم او خودش این کار را انجام خواهد داد. نصرالدین کاری بکن که آبروی هر دویمان در خطر است. ملانصرالدین هرچه تلاش کرد تا سرنخی از ماجرا تخلف زمین ها پیدا کند چیزی عایدش نشد. یک روز که ملانصرالدین توی محل کارش نشسته و غرق در فکربود تا راه حلی پیدا کند. به یکدفعه دید که آن مرد ناشناس وارد اتاق شد و آمد جلوی ملا نشست و گفت: شهردار تلاش نکن که بفهمی من کی هستم و چه کاره ام. فردا در جلسه شورا همه چیز مشخص خواهد شد. طبق روال، روز دوشنبه جلسه شورای شهر شروع بکارکرد. در ابتدای جلسه ملا گفت: دوستان امروز در جلسه میهمان ویژه ای داریم که نه اسمش را میدانم و نه شغلش را که به شما معرفی کنم ولی بنظرم او همه ی ما را بخوبی می شناسد. مرد ناشناس گفت: آقای کدخدا و آقای شهردار، متاسفانه آقایان کربلایی اسعدا....، مشهدی قاسم اوغلو از کارمندان شهرداری و آقای رستم خان آق شهری از اعضای شورای شهر که در جلسه حضور دارد، آقای یاور نعلبندی عریضه نویس جلوی شهرداری، فری خطاط معروف به فری سند نویس و عسگر آژان رئیس نظمیه در تصرف غیرقانونی زمین های کشاورزی اطراف آق شهرهمدست هستند و با دستور قاضی عدلیه از همین ساعت دستگیر میشوند. بعد از دستگیری متخلفان توسط همکاران آن مرد ناشناس او گفت: کدخدا و شهردار بعضی از افراد فکر میکنند چون به مسند قدرت میرسند میتوانند با سوء استفاده از مقام و پست خود هرکارغیرقانونی را انجام دهند. نمی دانند که افرادی هستند وابسته به تشکیلات امنیتی مدام از بلندی مراقب رفتار و کردار آنها هستند تا مبادا خلافی از آنها سربزند. ملا به آن مرد ناشناس گفت: ای آقا اگر شما هر لحظه مراقب من هستی چیزی از رفتار همیشگی من بگو تا باورکنم. مرد ناشناس لبخند زنان گفت: نصرالدین وقتی سوار خرت میشوی نیاز نیست با چوب دستی ده بار به او ضربه بزنی تا حرکت کند. آن نگون بخت با یک ضربه نیز حرکت خواهد کرد. ملانصرالدین با شنیدن این حرف آن مرد ناشناس سرش را پائین انداخت و جلسه را ترک و سوار خرش شد و بعد از زدن ده ضربه چوب دستی به پشت او(خرش)، راهی خانه شد.
17 اسفند ماه 1401 روز سربازان گمنام امام زمان(عج) گرامی باد.
سلام بر محرم
این روزها با شروع ماه محرم همانند سال های گذشته شاهد انتشار کلیپ های در فضایَ مجازی با عنوان سلام بر محرمآنهم با فراوانی بالا هستیم. بنظر میرسد برای دریافت پاسخ سلام بر محرماز صاحب آن، بایستی ابتدا سلام و ادای احترام کنیم بر :
-)انسانیت
-) معرفت و صداقت
-)درستی و راستی
-)داشتن وجدان پاک
-) داشتن حس مسئولیت
-) قدردانی
-)پدر،مادر، همسر و فرزند
-) دوست داشتن درونی
-) گذشت و بخشش
-) حُسن اخلاق و ادب
-)یاری رساندن به نیازمندان
-)خوش قلب و مهربان بودن
-)امانت دار بودن
-)کاستن آلام دیگران
-) امانتدار بودن
-) درک همنوعان
-) داشتن جوارح پاک
-) داشتن عزت نفس
-)ایمان و اراده محکم
-)داشتن صبر و حوصله
چرا که با این ویژگی ها و احوالات درونی است که میتوان امیداور به دریافت پاسخ سلام بر محرمدراین عالم خاکی و عالم معنا بود. نباید فراموش کرد که محرم، دانشگاه چگونگی سلام کردن واقعی است. بیائید یادگیرنده خوبی در این ایام باشیم.
سلام بر حسین
قلم های خسته
باز14تیرماه روز قلم فرا رسید.هرچه چقدرتلاش کردم درخصوص این روز با اهمیت و بزرگ اجتماعی مطلبی بنویسم، این قلم بود که همراه همیشگی نبود و همانند کودکی که بالاجبار توسط مادرش برای رفتن بجایی که دوست ندارد روی زمین کشیده میشود،قلم نیز روی کاغذ توسط انگشتانم کشیده میشد ولی اثری روی کاغذ نمی گذاشت. گویی قلم نیزهمانند اکثر افراد از حال و هوای جامعه خسته شده است. خسته ازاینکه هرچه می نویسد،هرچه با زبان بی زبانی فریاد و فغان می زند. انگار گوش شنوایی برای اجابت آنها نیست. حال از او (قلم) می خواستم دوباره جملات تکراری را بنویسد. برای امتحان قلم که صرفا از جملات تکرای خسته شده است یا موضوع دیگری درمیان است. شروع کردم به نوشتن جملات مثبت و امیدآفرین از جمله مسکن ارزان قیمت به وفور برای جوانان ساخته شده،فرصت شغلی فراوان ایجاد شده،نشاط اجتماعی درجامعه بالا رفته،بهداشت روانی بهبود یافته، اعتیاد کاهش چشمگیری داشته،روند جرم و جنایت رو به افول گذاشته و اعتماد عمومی افزایش داشته،قلم چنان بی تابانه همانند یک سرباز باانگیزه که روبروی دشمن جولان می دهد، روی کاغذ می رقصید طوریکه انگشتانم توان یاری با سرعت قلم را نداشت. آری قلم ها نیز امروزه خسته اند. خسته از جملات منفی و ناملایمات زندگی که روی کاغذها می نویسند. به امید روزهای خوش که توسط قلم ها روی کاغذ ثبت گردد.
روز قلم مبارک.
حکایت آموزنده
روزی مرد جوانی که از دروازه شهر میخواست وارد شهر شود، دید حکیمی به شدت گریه می کند. مرد جوان پرسید: ای حکیم برای چه گریه می کنی؟ او جواب داد: از کجا دانستی که من حکیم هستم. مرد جوان گفت: از آنجایی که هیچ کس جزء شما که مرد دنیا دیده ای هستید و سرد و گرم روزگار را چشیده اید و حرص و ولع مال دنیا را نیز ندارید، برای احوال شهر و دیارش گریه نمی کند. ای مرد جوان، شاه دیروز وزیر جوانی را به دربار خود گمارده و امروز از صبح کاروانی از افراد جوان و ناشناس که مال این دیار نیستند وارد دربار شده اند و چند ساعتی است وزیر جدید شروع کرده برای آنها احکام صادر کردن. در عجبم که برای هر شخص سه تا چهار حکم مختلف تاکنون صادر کرده است. طوری که دیگر در شهر کاغذ تمام شده و دستور داده تا از شهرهای نزدیک کاغذ بیاورند. مرد جوان به حکیم گفت: ای حکیم ناراحت نباش این کار را نکند چه کند. به فکر او صدور این همه احکام جزء عملکرد اوست. اگر ناراحتی بگویم برای شما نیز حکمی باب میل صادر کنند. چرا که من مشاور آن وزیر جوان دربار هستم. حکیم گفت: بهتر بود شما وزیر میشدید و بدون واسطه کارهای بی حساب و کتابتان را انجام میدادید. بدان و آگاه باش که آیندگان بیشتر درباره شما و کارهایتان سخن خواهند گفت.
همه مقصریم
در سال ها و ماههای اخیر بخش قابل توجهی از فضای مجازی به اخبار و تصاویر ارتکاب افراد به جرم و جنایت اختصاص یافته است. جنایاتی که گاها وحشیانه و غیر قابل تصور هستند. از نمونه های اخیر آن میتوان به شهید شدن مامور نیروی انتظامی در شیراز و جنایت و چرخاندن سر دختر 17 ساله توسط همسرش در اهواز،اشاره کرد. شاید زمانی بود که همه ی ما به نوعی انتظار چنین اخبار جنایی را از کشورهای خارجی از جمله آمریکا و اروپا داشتیم و فکر نمی کردیم روزی در کشور خودمان به جهت نوع فرهنگ، مذهب و عواطف خاص انسانی موجود در ایرانی ها ،شاهد چنین وقایع و اتفاقات تلخ آنهم با فراوانی بالا باشیم. متاسفانه در حال حاضر شاهد جنایت های ریز، درشت، دلهره آور و راز آلود در اقصی نقاط کشورمان هستیم و این موضوع با توجه به افزایش آن رفته رفته در حال تبدیل شدن به یک رویداد عادی در بین افراد جامعه است. طوریکه با باز کردن صفحات اینستاگرام،واتساپ و تلگرام کاربران یا به صورت شرطی شده به دنبال اخبار و حوادث میگردند یا اینکه چنین اخباری ناخواسته در صفحات گوشی آنها ظاهر میشودکه خود این موضوع امری خطرناک است. چرا که با افزایش آمار جرم و جنایت در یک جامعه، عواطف انسانی درآن به تدریج تضعیف شده و این خود زمینه ساز، ازدیاد ارتکاب به جرم و جنایت در جامعه و از همه مهمتر عادی انگاری چنین اقداماتی میگردد که اگر چاره اندیشی نگردد میتواند برای رشد و توسعه پایدار مانع بزرگی باشد. در خصوص افزایش جرم و جنایت و به نوعی کارهای غیر قانونی در جامعه، عوامل زیادی از سوی متخصصین امر بیان شده است که بیکاری یکی از دلایل عمده بروز چنین رفتارهای ناهنجاردربین افراد جوامع است که یافته های همه ی تحقیقات صورت گرفته در این زمینه نیز بنوعی به آن(بیکاری) ختم شده است. چرا که بیکاری می تواند موجب فقر، فقر می تواند موجب عدم آموزش های لازم جهت رشد فکری و فرهنگی در خانواده ها شود. برای کاهش آسیب های اجتماعی نیازمند توجه جدی به آموزش های رسمی و غیررسمی کاربردی و همچنین بهبود شرایط اقتصادی و از سویی ایجاد فرصت های شغلی برای بیکاران هستیم. بدون نگاه ویژه و مستمر به افزایش سطح آگاهی افراد جامعه بخصوص خانواده ها در تربیت کودکان و همچنین رشد اقتصادی پایدار که زمینه ساز رشد و توسعه رفاه اجتماعی و اقتصادی افراد جامعه میگردد ،نمیتوان منتظر معجزه در امر کاهش آسیب های اجتماعی بود. به قول معروف با حلوا حلوا گفتن دهان شیرین نمی شود. نباید فراموش کنیم که آدمها مجرم به دنیا نمیآیند بلکه این محیط، نیازها و طرز تربیت، آنها را به مجرم تبدیل میکند. با توجه دخیل بودن عوامل مختلف ایجاد جرم و جنایت در جامعه، می طلبد برای رفع ریشه های بروز آنها نیز افراد متعدی در جامعه از جمله پدر ، مادر، برادر،خواهر معلم،دوستان،آشنایان و حاکمیت در تمام سطوح آن، متناسب با نقشی که در جامعه برای آنها تعریف شده،کارکرد و وظایف خود را بخوبی و بطور سیستمی در راستای کاهش آسیب های اجتماعی انجام دهند. خلل و عدم هماهنگی اجزای سیستم، باعث ایجاد مشکلاتی برای جامعه در ابعاد مختلف از جمله بروز چالش های منفی اجتماعی خواهد شد. به عبارتی وقتی جرم و جنایتی در جامعه به وقوع می پیوندد همه ما اعم از خانواده،نظام آموزشی و حاکمیت، متناسب با نقش خودمان در محیط پیرامون ،مقصر هستیم و باید خودمان را ملامت کنیم. به امید نگاه سیستمی و اجزاء گونه به مبارزه و کاهش آسیب های اجتماعی در کشور.
چه کسی پاسخگوی این وضعیت است؟
طبق بیانیه ای اف سی، مجوز حضور سه باشگاه پرسپولیس، استقلال و گلگهر سیرجان به دلیل نداشتن مجوز حرفهای لغو شده است:
1- جای بسی تاسف است که علیرغم هزینه های هنگفت در مدیریت و باشگاه داری دو تیم استقلال و پرسپولیس از بیت المال که بنظر پایانی برای این شیوه باشگاه داری دیده نمی شود، برابر رای کنفدراسیون آسیا این دو تیم به دلیل حرفه ای نبودن از دور رقابت های آسیایی حذف شده اند. به عبارتی این دو تیم مهم کشور صرف نظر از تمامی هزینه های صورت گرفته تاکنون استانداردهای لازم را
به دلیل نداشتن زمین اختصاصی،مدیریت دولتی نه خصوصی ،بدهی های بالا به مربیان،بازیکنان خارجی، فیفا و حضور افراد سیاسی در هرم مدیریتی دو باشگاه ،کسب نکرده اند. پس این پول ها و بودجه های دولتی بی زبان کجاها هزینه شده است؟ بودجه های که میتوانست مرهمی باشد برای مشکلات اقتصادی و رفاهی کشور.
2- می طلبد نمایندگان مجلس طرح تحقیق و تفحص از وزارت ورزش و جوانان و دیگر ارگانهای دخیل در این امر را تصویب تا ضمن شناسایی متخلفین بویژه کسانی که به بهانه تیم داری دست کچ به بیت المال برده اند جهت برخورد قانونی به محاکم قضایی و مردم معرفی شوند.
3- تا زمانی که مدیریت دو باشگاه استقلال و پرسپولیس از حالت دولتی خارج نشده و همانند سایر باشگاههای بزرگ داخلی و خارجی خصوصی نگردد. هزینه های جاری و بدهی این دو باشگاه به اشخاص حقیقی و حقوقی اعم از داخلی و خارجی از صندوق بیت المال یعنی بودجه کشور پرداخت خواهد شد و مشکلات این چنینی و محرومیت ها از حضور در میادین بین المللی منبعد پرتکرار نیز خواهد بود.
تا زمانی که هر دو باشگاه به معنای واقعی کلمه خصوصی نشده و مدیریت دو باشگاه پاسخگوی عملکرد خود در مقابل سهامداران خود نباشند، همین آش و همین کاسه است.
دروغگویی را عادی سازی نکنید
-) سرباز راهور: نماینده مجلس در حین انجام وظیفه به من سیلی زد.
-) مردم حاضر در صحنه: نماینده به سرباز وظیفه شناس سیلی زد.
-) سخنگویی پلیس راهور: برابر مستندات و فیلم دوبین های مدار بسته نماینده به سرباز وظیفه شناس سیلی زده است.
-)نماینده مجلس: من به سرباز سیلی نزدم فقط او را هل دادم.
-) قالیباف رئیس مجلس: روز 16 آذر در دیدار با دانشجویان دانشگاه شهید بهشتی، نماینده مجلس به سرباز راهور سیلی نزده تنها او را هل داده است.
-) نماینده مجلس: دیدید ماه پشت ابر نمی مونه و ثابت شد که من فقط هل دادم و سیلی نزدم.
-) سرباز راهور: شب روز 16 آذر گفت برابر رای دادگاه سیلی زدن نماینده به من ثابت شده است.
-) قالیباف رئیس مجلس: 17 آذر ماه حرف خود را پس گرفت و گفت که رای دادگاه را دیدم، سیلی زدن نماینده به سرباز ثابت شده است.
-) نماینده مجلس: 18 آذر ماه در انتقاد به سخنان رئیس مجلس عنوان کرد که آقای قالیباف سودای رئیس جمهوری دارد و تحت فشار فضای مجازی قرار گرفته و حرف خود را پس گرفته است.
نتیجه گیری ازاین ماجرا:آقایان مسئول آنچه در این بین از نظر افراد جامعه خطای بزرگ محسوب میشود دروغگویی است نه سیلی زدن به عبارتی دروغگویی بدتر از سیلی زدن است. فلذا دروغگویی را در جامعه عادی سازی نکنید.