ملانصرالدین و ماجرای فیش مواجب
ملانصرالدین شهردار آق شهر یک روز که در دفتر کار خود نشست بود به یکباره یکی از کارمندان سراسیمه وارد اتاق شد. شهردار گفت: مرد چه خبر شده که اینطور وارد اتاق شدی؟ کارمند نفس نفس زنان گفت: جناب شهردار یادتان است که یکماه پیش در کنار عمارت شهرداری اداره تازه ای بنام اداره کشف موجودات زنده از زیر زمین باز شد؟ ملانصرالدین در جواب گفت: بله یادمه حال این موضوع چه ربطی به شما داره که اینطور وارد اتاق من شدی؟ کارمند در جواب گفت: آقای شهردار درسته این موضوع به من ربطی نداره ولی آنچه مرا ناراحت میکنه این مطلب است که کارمندان آن اداره با کت و شلوار فرنگی و ماشین ها نو و خنده کنان وارد اداره شده و هلهله کنان و دست پر از اداره خارج میشوند و گاه و بی گاه نیز به همکاران شهرداری تیکه میندازند که به شما هم میگن کارمند. آقای شهردار، حالا ما کارکنان شهرداری آق شهر در مقابل چی داریم؟ هشتمون گرو نهمونه است.ملانصرالدین با شنیدن توصیف غمناک کارمند از صندلی ریاست خود بلند شد و از پنجره به حیاط اداره جدید نگاهی انداخت و دید ماجرا همانطور است که کارمندش چند دقیقه پیش تعریف میکرد. شهردار به کارمند خودش گفت: ببین میتونی فیش مواجب یکی از کارمندان اداره جدید را برام بیاری تا نگاهی به آن بیاندازم ؟ کارمند در جواب گفت: حتما، اتفاقا یکی از بچه محل ما که روزی از فرط بیکاری به من التماس میکرد در شهرداری حتی شده رفتگری برای او کاری دست و پا کنم، حال او در اداره جدید بواسطه ک.د.خ.د.ا استخدام شده و برای خود بروبیای به هم زده است. چند تا خانه در بالای آق شهر خریده و با ماشین های جدید در خیابان های آقا شهر،شب ها با همکارانش دور دور میکند. چند روز بعد کارمند با یک جعبه بزرگ وارد اتاق شهردار شد. شهردار(ملانصرالدین) با تعجب گفت: مرد من گفتم که فیش مواجب یک نفر رو برایم بیاوری، حال تو رفتی فیش مواجب کل کارکنان اداره جدید رو برام آوردی. کارمند در ادامه گفت: ملا این جعبه، فیش مواجب یک نفر همان بچه محل ماست. نصرالدین که از تعجب حرفی برای گفتن نداشت به کارمند خود گفت: مرد آدرس بچه محل خودت رو برام بنویس و برو سرکارت. چند روز بعد وقتی کارمند ماجراجوی قصه ما میخواست وارد ساختمان شهرداری بشود دید که از ماشین شهردار آق شهر،فرد دیگری پیاده شد و به اتاق شهردار رفت. کارمند داستان ما از همکارش پرسید پس ملانصرالدین کجاست؟ همکارش در جواب گفت: مگر خبر نداری نصرالدین از سمت شهرداری استعفاء داده و در اداره جدید کشف موجودات زنده زیرزمین، بعنوان کارمند ساده استخدام شده است. چند روز از این ماجرا گذشت و یک روز که کارمند حساس داستان ما داشت به حیاط اداره جدید نگاه میکرد به ناگاه دید که ملانصرالدین با یک ماشین بزرگ که خرش نیز سرش را از ماشین بیرون آورده بود وارد محوطه اداره جدید شد و خندان خندان وارد داخل ساختمان شد. کارمند قصه ما با حسرت نفس بلندی کشید و رفت در میز کارش نشست و به فکر فرو رفت. در همین حیث بود که ناگهان مردی آمد و پاکتی رو به او داد و رفت. کارمند وقتی پاکت رو باز کرد نامه ملانصرالدین و حکم جدید خود بعنوان راننده نصرالدین در امر نظارت بر کشف روزانه تعداد موجودات زنده خارج شده از زیر زمین رو با فیش مواجب ماهیانه 555/222/067/2 ریال رو دید و با خوشحالی غیر قابل توصیف رفت به سمت اداره جدید.
این داستان طنز رو که متاسفانه در واقعیت نظام اداری کشور شاهد آن هستیم را امیدوارم مسئولان سازمان امور اداری و استخدامی و برنامه بودجه، جدی بگیرند. واقعا این روزها حال کارمندان در دستگاههای اجرایی خوب نیست. بهتر نیست بجای تمرکز بر راه اندازی سامانه 128 فوریت های اداری، وضعیت معیشت کارمندان مورد توجه جدی و عملی قرار گیرد. اگر حال بهداشت روانی و مالی کارمندان سرو سامان یابد دیگر نیازی به چنین طرحهای نیست و در صورت اصلاح روند های فعلی حقوق و دستمزد، قطع به یقین خدمات مناسب به مراجعین انجام خواهد شد و با اندک اهمال کاری نیز میشود به راحتی برخورد و نتیجه لازم را گرفت.