دردی ست مرا:
-) دردی ست مرا، همیشه در قلیان و خروش.
-) دردی ست مرا، در دل شب به گوش و نیوش.
-) دردی ست مرا، عجین در حیات من.
-) دردی ست مرا، نیست خط پایانی برای آن.
-) دردی ست مرا، نیست میل و اراده ای برای شنیدن و علاج آن.
-) دردی ست مرا، زبان ناتوان از بیان آن .
-) دردی ست مرا، نیست فرصتی برای تسکین آن.
-) دردی ست مرا، عجین با گوشت و خون من.
-) دردی ست مرا، ظجه و مویه میزنم بدون اشک.
-) دردی ست مرا، گریه می کند بجای من.
-)دردی ست مرا، بدون پزشک و درمانی.
-) دردی ست مرا، بزرگتر از سجل من .
-)دردی ست مرا، می دود به سرعت نور.
-) دردی ست مرا، کرده از زندگی شرمنده.
-) دردی ست مرا، نمی بینم زخم آن.
-)دردی ست مرا، نمی دانم تقدیر است یا دست دیگری در کار.
خون می رود نهفته ازین زخم اندرون
ماندم خموش و آه که فریاد داشت درد.
شعر: هوشنگ ابتهاج
تاریخ : سه شنبه 100/5/12 | 11:50 عصر | نویسنده : اصغر مناف زاده | نظرات ()