دلم گرفته باز
این دل نوشته را تقدیم می کنم به همه ی هموطنان عزیز آسیب دیده از سیل ویرانگر کشورم که بواسطه آن زندگی و خویشاوندان خود را از دست دادند.
-)دلم گرفته از این همه خشم طبیعت که نمی دانم علت آن چیست؟
-)دلم گرفته از گریه های مرد خوزستانی که نمی دانست به کجا پناه ببرد.
-)دلم گرفته از ناله های پیرزن پلدختری که جلوی دیدگانش یک عمر تلاش و زحمتش در چند ثانیه از بین رفت.
-)دلم گرفته از شرایط سخت هموطنانی که با ترس و وحشت در پشت بام های خود شب را صبح کرده اند.
-)دلم گرفته از این همه باران که نمی دانم رحمت است یا ........
-)دلم گرفته از ناله های کودکان گرسنه و تشنه که در آغوش سرد مادرانشان با چشمهای پر از اشک، آرام گرفته اند.
-)دلم گرفته از این همه ویرانی شهرها و روستا های کشورم که جبران آن سخت و طاقت فرسا خواهد بود.
-)دلم گرفته از باران و آب که مایه حیاتش می خواندم ولی به یک دفع چهره عوض کرد و جان انسانها را گرفت.
-)دلم گرفته از بی تفاوتی برخی از افراد که گویی اتفاق خاصی نیافتاده است.
-)دلم گرفته از جانهای بیرمق ساکنین سیل زده که با لباس های گلی خود ناامیدانه جلوی ویرانی های خانه و کاشانه خود، زانوی غم بغل گرفته اند.
-)دلم گرفته از چشم های خونین و صورت چروک و خاکی پیر زن روستای شهر معمولان که به دنبال تنها گاو گمشده خود بود ومی گفت: که آن حیوان تنها منبع درآمد من است. نمی دانست که گاو زبون بسته تلف شده است.
-)دلم گرفته از بی تفاوتی کشورهای دنیا که هیچ عکس العملی از خود نشان ندادند. حتی در حد یک پیام همدردی به خصوص کشورهای دوست و همسایه.
-)دلم گرفته از این همه بارون که زندگی ها رو برد و آخر آروم گرفت.
گرفته دلم