مگه میشه،مگه داریم!
هفته گذشته میهمان ضیافت افطاری اتاق بازرگانی،صنایع ومعادن وکشاورزی که همه ساله به مناسبت شبهای قدر برگزار میشود،بودم.با توجه به اینکه اکثریت دعوت شده گان به افطاری مزبور به نوعی شاغلین دولتی هستند همواره تلاش میکنم دوره میزی بشینم که با بقیه افراد آن میز قبلا به واسطه کاری،ارتباط دوستی داشته و دارم.امسال نیز طبق روال گذشته سر میزی که تعدادی از دوستان اداری در آن نشسته بودند،نشستم. همینطور که با دوستان سرگرم گفتگو در خصوص مسائل مختلف جامعه بودیم ناگهان فردی رعنا و خوش طیب به واسطه آشنایی با یکی از دوستان بنده در صندلی خالی میز ما قرارگرفت.چهره آن مرد خوش قیافه برایم خلی آشنا بود ولی هرچه به ذهنم فشار آوردم که او را کجا دیده ام ،موفق نشدم والبته زیاد نیز کنجکاوی نشان ندادم. او در برخی از مباحث به ما ملحق میشد و اظهار نظر میکرد.بطور تصادفی یکی از دوستان در ارتباط با قانون کار از من سوالی پرسید و من نیز برابر دانسته های اداری به او جواب دادم.مرد خوش طیب قصه ما وقتی که متوجه شد بنده در اداره تعاون، کار ورفاه اجتماعی مشغول کار می باشم، شروع به درد دل و شرح واقعه زندگی کاری خود کرد طوری که محوریت بحث میز ما به سمت اتفاقات و داستان فرد مورد نظر این یادداشت سوق پیدا کرد.او اتفاقات کاری خود را جوری با احساس توضیح و تعریف و مسئولین جعبه جادویی را به بی قانونی وعدم حمایت از نیروهای که بدون قرار داد در انجا مشغول هستند،متهم می کرد که کم کم افراد دور میز نیز با او همراهی می کردند.من به فوریت صحبت های مرد جوان را قطع و شروع به طرح چند سوال کردم . پرسیدم که چطور امکان دارد که شما با چندین سال سابقه در جعبه جادویی تاکنون فاقد قرارداد و بیمه تامین اجتماعی می باشید. مگر میشود که شما به ماموریت بروید و برگ ماموریت صادر نگردد.از او اصرار بر بی قانونی در جعبه جادویی در حق نیرو ها و منکر شدن از طرف بنده که کلیه این موارد صرفا حرف های بی اساس و غیر مستند می باشد. دلیل بنده این بود که مگه میشود،جعبه جادویی که در روز های خاص ازجمله تامین اجتماعی و کار وکارگر برنامه های مبنی بر تشویق کارفرمایان به تامین رفاه وامنیت شغلی کارگران تهیه و پخش می کند. خودش،تهیه کننده و مجریان این چنین برنامه ها ی را بیمه نکند.نهایتا بعد از اینکه صاحبان مجلس افطاری دیدن که صحبت های ما به مجادله و از عرف معمول خارج میشود و نظم ضیافت افطاری را بهم می زند آن مرد جوان را به سر میز دیگری هدایت کردند.با این حرکت میزبان، آرامش برسر میز ما بازگشت. در این بین صدایی اذان فضای محفل را بطور کلی عوض و میهمانان شروع به افطاری کردند.در پایان مراسم هنگامی که خواستم از دوستان جدا شوم،سوالی مطرح کردم که نکند همه ی حرف ها وگفته های آن مرد جوان و خوش سیمای قصه ما واقعیت داشته باشد و او در جعبه جادویی که ترویج دهنده چنین مقوله های در جامعه می باشد بدون بیمه و با حداقل ترین دریافتی کار کرده وبه واسطه اعتراض به شرایط کاری اخراج شده باشد.یکی از دوستان پاسخ داد که آینده همه چیز را مشخص خواهد کرد. پاسخ دادم امید وارم درآینده اصطلاح معروف مگه میشه،مگه داریم سریال پایتخت به آره داریم،آره میشه تبدیل نگردد.