سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

پائیز  حس عبرت آموزی گذشته را ندارد 

با شروع فصل پائیز باز شاهد ریزش برگ های زرد و خشک درختان در زیر گام های خودمان هستیم. با شتاب ره می سپاریم بی آنکه لختی بر برگ های پائیزی و آنچه را که در پشت سر میگذاریم تأمل کنیم، برگریزان این سال ها نسبت به دهه های گذشته ما متفاوت تر است و بی توجهی تقریبا مطلق رهگذران به این تغییر مهم و معنادار طبیعت بروشنی نشان از آن دارد، ما که در کودکی در کتاب فارسی دوم گرفته بودیم که فصل پائیز نشانگر تغییر طبیعت است و روزی دنیای انسان ها نیز همانند برگ های زرد درختان پائیزی دچار تحول خواهد بود و سپس نوبت به"حول حالنا الا احسن الحال" خواهد رسید، در شرایط کنونی وقتی از رهگذری سوال می شود که آقا و یا خانم محترم، چه حسی از صدای خش خش برگ های زیر پایتان به شما دست میدهد؟ در جواب می شنویم که دیگر نه حسی و نه امیدی، و نه مجالی برایمان باقی نمانده تا به این رخ داد بزرگ طبیعت که پیام آور دگردیسی آن و زمینه ساز بهار است دل ببندیم . اگر اندک مجالی نیز پیدا شود که به این برگ های زرد، نحیف، بی زبان، و خشک شده نظر کنیم جز به جدائی از دنیای پر محنت و خالی از اعتماد و امید کنونی چشم انداز دیگری قابل تصور نیست، به واقع به جهت مشکلات اقتصادی و عوارض روحی،جسمی، و سوء اخلاقی و فرهنگی ناشی از آن، افراد جامعه دیگر به این گونه تغییرات طبیعت و زیست محیطی واکنش نشان نمی دهند. و به دنبال رفع مشکلات و چالش های معیشتی خود چه از طریق ثواب و چه از راه ناثواب هستند و مجالی برای بیان احساسات خود و گرفتن پند از اینگونه موارد بمانند گذشته نیستند. بنظر فصل پائیز نیز این وضعیت را درک کرده و چراغ خاموش در حال آمدن است. امیدوارم روزی برسد که همه مردم به این نتیجه برسند که پائیز به معنی تغییر در رفتار و کردار انسان ها است برای دوری جستن از دورغ، نیرنگ و تظاهر به دینداری برای یک آزمون بزرگ در پیشگاه خدواند بلند مرتبه. به امید تحول عمیق انسانی و اجتماعی وچرخش پائیز اجتماعی و اخلاقی موجود بسوی بهار






تاریخ : پنج شنبه 99/7/3 | 11:31 عصر | نویسنده : اصغر مناف زاده | نظرات ()

 

کی دستمال تمیز داره؟ 

 روزی مردی با ذوق و شوق فراوان سوار ماشین صفر کیلومتر خود شده و عازم خرید مایحتاج خود شد. نرسیده به فروشگاه مورد نظر، ماشینش را زیر سایه یک درخت بزرگ پارک کرد. بعد از خرید، وقتی برگشت دید که شیشه ماشین از فضولات پرندگان که روی شاخه های درخت بزرگ لانه کرده بودند، سخت آلوده شده است. وقتی خواست با برف پا ک کن خودرو که همین چند روز پیش از کارخانه خودروسازی درآمده بود شیشه آنرا پاک کند در کمال ناباوری، برف پاک کن خودرو کار نکرد. بناچار دست به دامن رهگذران شد تا دستمال تمیزی پیدا  تا شیشه های ماشین را تمیز کند. از هر رهگذری پرسید که دستمال تمیز دارید؟ دستمال اکثریت قریب به اتفاق عابران، تمیز نبود. مرد از خود پرسید در این شهر چه شده که دستمال تمیز،پیدا نمی شود تا با آن شیشه ماشین را پاک کنم. پیرمردی که از دور شاهد ماجرا بود به راننده ماشین نزدیک شد و به او گفت: ای مرد! آنچه را که شما به دنبالش هستی(دستمال تمیز)، من چند سالی هست که آن را پیدا نمی کنم تا با آن دستمال تمیز،گدایی کنم. پس نگرد که پیدا نمی شود. چرا که بسیاری از زمامداران این شهر آنقدر پندار،کردار و گفتار  ناخوشایندی دارند و آنقدر سعی کرده که آن ها را دستمالی کرده و ظاهر ناخوشایندی هایشان را پاک نموده و خوشایندشان جلوه دهند. دیگر دستمال تمیزی که به من و شما بدهند تا امثال من و شما مشکلمان را با آن حل کنیم پیدا نمی شود. در عجبم که شما چرا دستمال خود را همراه ندارید؟






تاریخ : پنج شنبه 99/7/3 | 11:27 عصر | نویسنده : اصغر مناف زاده | نظرات ()

 

دفاع مقدس یعنی دفاع از منافع ملی کشور 

31 شهریور ماه آغاز هفته دفاع مقدس است. دفاع هشت ساله ای که رزمندگان این مرز و بوم اعم از پیرو جوان و زن و مرد دوش به دوش همدیگر، جان و مال برکف نهاده، شجاعانه و دلیرانه در برابر دشمن تا دندان مسلح و پُشتگرم به شرق و غرب ، در سخت ترین شرایط، تحت بمباران شیمیایی و موشک باران شهرها و مناطق مسکونی، جانانه از مام میهن دفاع کرده و برای حفاظت اش جان گرانقدر شان را در طبق اخلاص نهادند. فداکاری بی چشمداشت،بی توقع و بی سهم خواهی، دفاعی بی منت، بی ریا و عاری از تظاهر و از همه مهمتر بدون ادعا و تنها به خاطر حفظ تمامیت ارضی کشورمان ایران عزیز آنهم به منظور سرافرازی و سربلندی آن. نباید فراموش کرد جنایات هولناکی که سربازان دشمن با جان و نوامیس این کشور مرتکب شدند که در تاریخ جنگ ایران و رژیم بعثی عراق ثبت شده است و حتی برخی از آن جنایات غیرانسانی به دلایلی تاکنون بازگو نشده است. حال که در سال جاری، چهلمین سالگرد دفاع مقدس را گرامی میداریم. سوال اینجاست که دست اندرکاران و گردانندگان کشور بعد از قریب سی و سه سال از پایان جنگ تحمیلی کدامین قدردانی و یا اقدام کارآ، مؤثر، و ماندگاری که در شأن و مقام این مردم غیور، فداکار و میهن دوست که در جنگ از جان ومال خود گذشتند، انجام داده اند ؟ آیا همانطوریکه رزمندگان در هشت سال جنگ تمام عیار اجازه ندادند یک وجب از خاک این کشور به دست دشمن بیافتد.آیا توانسته اند در این چهل سال از مال،جان و بیت المال کشور محافظت کنند؟ آیا توانسته اند همچون شهید مهدی باکری و دیگر شهدای مخلص، در گفتار و کردار صادق، باشند؟آیا توانسته اند همانند شهید باکری اموال متعلق به ملت، به نفع شخصی چشم طمع نداشته باشند؟ آیا توانسته اند مسئولیت ها و وظایف تعریف شده خودشان را بدون ریا و بدون هیاهو و بی منت، همچون آن رزمنده ای که در حمله شیمیایی ماسک از صورت خود برداشت و بدون اینکه کسی متوجه شود، به صورت همسنگر زخمی خود پوشانید، انجام دهند؟ چنین نمونه ها و مثال های ایثار را اگر بخواهیم ادامه بدهیم هزاران "آیا توانسته اند" میتوان در این یادداشت گنجاند ولی ترس از آن است که قلم از نوشتن آن شرم نماید. لیکن آنچه در این میان مهم است و دست اندرکاران امر می بایست آن را سرلوحه مسئولیت ها و اختیارات خود قرار داده و به آن اهتمام جدی داشته باشند. ترجیح دادن منافع ملی کشور به منافع شخصی خود از کوچکترین امور گرفته تا بزرگترین آن می‌باشد که فقدان آن در شرایط کنونی ، آفت اصلی کشور است که به مردم و اقتصاد ضربه می زند. و اگر این مقوله مهم و اساسی در کشور از سوی همه ی مسئولین از ذیل تا صدر، رعایت گردد قطع به یقین این رویکرد، دفاعی خواهد بود به اندازه و ارزش هشت سال دفاع مقدس و این موضوعی است که در وصایای همه شهدا به چشم می خورد. دفاع مقدس از خاک، ناموس،سلامت مردم و از همه مهمتر منافع ملی کشور، گرامی و مبارک باد.






تاریخ : یکشنبه 99/6/30 | 9:4 عصر | نویسنده : اصغر مناف زاده | نظرات ()

 

یک روزِ به یاد ماندنی ، یک زندگیِ فراموش ناشدنی 

29شهریور ماه، برگ دیگری از زندگی شخصی ام ورق خورد. صفحه ای که به من فهماند که زندگی چقدر زیباست و زان پس در زندگی تنها نیستم و جزء خداوند بلند مرتبه که همواره نظاره گر پندار،کردار و گفتارهای این بنده نه چندان بی تقصیر می باشد،فرشته ای که او نیز آفریده پروردگار یکتا است. آنهم با رعایت کامل عرفِ مرسوم و سنت پیشینیان پس از  طی نمودن مراحل سه گانه خواستگاری که در جای خود عالمی دارد خارج از توانِ قلمفرسائی، و در واقع فرشته داستان زندگی ام، با انتخاب و بله خودم وارد زندگی ام شد، ستونی دیگر به خیمه آن زد، و در آن  نورافشانید و مِهر پراکنید.. از آن زمان تاکنون 16 سال  عین باد سپری شده است. «همسرم»,در این مدت به واقع  به مثابه فرشته پاک و  مهربان آسمانی، یار و یاور من بوده است. طوری که در ناگوارترین شرایط زندگی همچون کوهی استوار و محکم کنارم ایستاد و من به او تکیه زدم و در ادامه نیز به یاری خداوند مهربان، به او تکیه خواهم زد. او، همواره همسری فداکار، بردبار ،   منصف و منطقی برای بنده بوده  و همانطور که از یک مادر واقعی انتظار میرود، دلسوز و همیشه مهربان! تنها میوه زندگیمان حامد عزیز،می باشد. فداکاری و صبوری او این امکان را در خانه مهیا ساخته تا من  بتوانم با فراغ بال و بی دلمشغولی، پی گیر علایق خود از جمله مطالعه، تحقیق، و نوشتن باشم و این امر باعث شده آنطور که باید و شاید نتوانم آنگونه که شایستهْ شان اوست  به ایشان توجه نموده و عشق بورزم و از این حیث همواره شرمنده ایشان می باشم.هر چند که ایشان علیرغم داشتن تحصیلات عالیه خانه دار می باشند ولی از نظر بنده کار او همچون یک فرشته نگهبان است که ناملایمات و سختی های زندگی را با تأمین  آرامش تک تک اعضاء خانواده مان با مهر و فداکاری های خود، از محیط خانه، بدور کرده و می کند.  این کار او، بسی ارزشمند و ستودنی است و تلاش اش در ایجاد آرامش در خانه قابل قیاس با هیچ تخصص و فنی نیست و هنری است که از دست هرکسی برنمی آید. از خیلی وقت ها پیش می خواستم با یک نوشته ای از فداکاریهای او قدردانی کنم و احساس افتخارِ خویش را به وجود گرانقدرشان بنمایانم، خداوند را شاکرم که چنین فرصتی را بوجود آورد تا در خصوص یکی از فرشته هایش متنی هرچند که در حد و اندازه ایشان نیست، بنویسم. امیدوارم در باقی دوره زندگی  مشترکمان که نمی دانم چقدر خواهد بود ولی هرچه قدر هم که باشد مهم آن است که با هم باشیم و با هم نفس بکشیم و با هم بسوزیم  و همچنان باهم بسازیم . انشاءالله

 






تاریخ : جمعه 99/6/28 | 10:19 عصر | نویسنده : اصغر مناف زاده | نظرات ()

 

 "ما را بخیرشما،امیدی نیست"

کدخدا، ملانصرالدین را برای عصرانه به عمارت پر جلال و شکوه اش دعوت کرده بود، دو تائی در ایوان عمارت کدخدا که مشرف به آق شهر و معبر اصلی آن بود نشسته کباب بره تناول می‌کردند و آتش زیر چای، و روی چُپُق و قلیان را چاق میکردندکه بناگاه متوجه شدند مردم آق شهر مضطرب و پریشان روی به خارج شهرگذاشته اند، کدخدا دَمی کار عیش و نوش رها نمود،مسئول دفترش را فراخواند و چرائیٍ گریز مردم را از وی پرسید. مدیر دفتر بالکل از ماجرا بی خبر بود و بعد از بازخواست کدخدا، تازه متوجه موضوع شد، کدخدا دستور داد یکی از اهالی را بگیرند و بحضورش بیاورند، که چنین کردند. کدخدا از مردٍ پریشان حالٍ دستگیر شده پرسید: چه شده؟ کجا چنین شتابان؟مرد پریشان حال پاسخ داد: کد خدا چرا خبر ندارید که غولٍ گرانی افسار گسیخته و امانٍ مردم بُریده؟ با عرض پوزش، ما را دیگر به خیر شما و اطرافیان تان امیدی نیست،،، امروز تصمیم گرفتیم که برویم خارج از آق شهر و دست به سوی خدا دراز کنیم و از خدا طلب کنیم که بیواسطه برای این وضعیت چاره ای نماید، چرا که یقین داریم که در ذات او انصاف و بخشش هست، وعده دروغ بتکرار نمی دهد، برای آفریده هایش رحمان و رزاق است، و،،،،،، ای کاش جناب کدخدا شما و اطرافیانتون صداقت در گفتار و عمل را از او( خدا) یاد بگیرید. ما را بخیر شما، امیدی نیست! جزء پروردگار یکتا، پس میرویم دست به دامن او شویم.






تاریخ : جمعه 99/6/28 | 12:47 صبح | نویسنده : اصغر مناف زاده | نظرات ()

 

  "بحران"

"بحران "، پیشامدی است که بصورت ناگهانی و گاهی فزاینده رخ میدهد و به وضعیتی خطرناک و ناپایدار برای فرد،گروه، و جامعه می انجامد. «بحران» باعث بوجود آمدن شرایطی می شود که برای برطرف کردن آن نیاز به اقدامات اساسی و فوق العاده است. بحران ها برحسب نوع و شدت متفاوتند. «بحران» یک فشارزائی بزرگ و ویژه است که باعث در هم شکسته شدن انگاره‌های متعارف و واکنش های گسترده می شود و آسیب ها, تهدید ها،خطرها، و نیازهای تازه ای بوجود می‌آورد.امروزه بحران شخصی، بحران اجتماعی، بحران اقتصادی، بحران سیاسی، بحران زیست محیطی بعنوان برخی از دسته بندی های بحران شناخته می شوند.فرایند پیش بینی و پیشگیری از وقوع بحران، برخورد و مداخله در بحران بمنظور خنثی سازی یا کاهش عوارض سوء آن، و سالم سازی و به سازی اوضاع را مدیریت بحران می گویند که فن و دانشی کاربردی مبتنی بر مطالعات سیستماتیک و تجزیه و تحلیل بحران ها بمنظور حصول کارآئی و نیل به اهداف یاد شده می باشد.جای شگفتی است که بسیاری از بحران های پیشامده در کشور ما، نه تنها به یکباره حادث نشده اند، بلکه مدت مدیدی است که خود را جا انداخته و مزمن شده اند ( نمونه های متعدد بحران های اقتصادی و فساد مالی)، علاوه بر آن در بسیاری از موارد نه تنها پیشتر از وقوع آن آگاهی داشتیم بلکه خود در زمینه سازی و مساعد نمودن بستر آن شریک بودیم( نمونه های متعدد بحران های زیست محیطی)، نیز اگر کلاه خود را قاضی کنیم چندان نمونه موفقی از مدیریتِ حین و بعد از بحران را در کارنامه خود سراغ نداریم.لذا ده بحران اول کشور در سال های پیش رو که می بایست دراولویت سران سه قوه(مقننه،مجریه و قضائیه،و البته هرکدام متناسب با شرح وظایف مستقیم و مستقل خود)،قراربگیرد عبارتند از:

1. بحران آب

2. بحران فساد

3. بحران ناکارآمدی عملکردها

4. بحران فرسایش سرمایه اجتماعی و اعتماد عمومی

6. بحران ناهنجاری‌‏های ساختاری اقتصاد ایران بخصوص معیشت مردم

7. بحران امنیت روانی نگرانی درباره آینده و فروکاست امید

8. بحران ناشی از انباشت نارضایتی‌ها

9. بحران بیکاری به خصوص بیکاری فارغ التحصیلان دانشگاهی

10. بحران های زیست محیطی متعدد

انتظار میرود این موارد ده گانه جزء اولویت اول کشور بجای سایر مسائل دیگر و حاشیه ای از جمله تعیین سرمربی تیم ملی فوتبال،  فیلترینگ پیام رسان های خارجی، استیضاح فلان وزیر، استیضاح رئیس جمهور، حذف کنکور و غیره قرار بگیرد.






تاریخ : دوشنبه 99/6/24 | 6:17 عصر | نویسنده : اصغر مناف زاده | نظرات ()

 

افزایش ناگهانی قیمت " دورشکه" در آق شهر 

روزی کدخدا ملانصرالدین را صدا زد و به او گفت: ملا چند صباحی است قیمت "دورشکه" در آق شهر به شدت گران شده  و این افزایش مثل سرعت عقاب در آسمان در حال بالا رفتن است و من هرچه به افراد مسئول یعنی تولید کنندگان دورشکه،اداره حمایت از خریداران دورشکه، شورای دورشکه سواران و کمیته نرخ گذاری دورشکه، دستور میدم، قیمت ها همچنان بالا میرود. دیگر نمی دانم چکار کنم . با توجه به کیاستی که از شما سراغ دارم دست به دامن شما شدم. ملا گفت: کدخدا به من فرصت بدهید که موضوع را بررسی و ظرف یک هفته علت گرانی " دورشکه" را به شما گزارش بدهم. ملا نصرالدین روز بعد رفت پیش تک تک  مسئولین قیمت گذاری و با آنها صحبت کرد هرکدام از آنها دیگری را مقصر گرانی " دورشکه" معرفی کردند و ملا را مثل توپ فوتبال به این طرف و آنطرف پاس دادند. نصرالدین شبانگاه که داشت به خانه برمی گشت، دید که رئیس اداره حمایت از خریداران دورشکه،مسئول قیمت گذاری دورشکه و رئیس شورای دورشکه سوارن، دارند یواشکی وارد خانه مشهدی شمس اله یکی از بزرگترین  تولید کنندگان "دورشکه" در آق شهر، میشوند. ملا از این کار آنها تعجب کرد که چطور میشود این چهار نفر که روز روشن به خون  هم تشنه بودند و همدیگر را متهم به گرانی "دورشکه" می کردند. شب به این راحتی زیر یک سقف جمع میشوند. ملا فهمید که کاسه ای زیر نیم کاسه هست. فردا آفتاب نزده برای اینکه قیمت "دورشکه" با تصمیم شبانه مسئولان نالایق و خیانت کار بالا نرفته، رفت پیش کدخدا و گفت: قربان برای اینکه  گرانی "دورشکه" را بتوانید در آق شهر کنترل کنید و حتی آن را پائین بیاورید باید فل فور شورای دورشکه سواران، کمیته قیمت گذاری دورشکه و اداره حمایت از خریداران دورشکه را منحل کنید. چرا که افزایش قیمت در دست  این افراد است‌ و تا اینها روی کارند، گرانی "دورشکه"  در آق شهر ادامه خواهد داشت. چرا که آنها به قصد و با دسیسه و نیرنگ قیمت ها را افزایش می دهند. کدخدا فورا دستور منحل شدن آنها را داد و از فردا قیمت "دورشکه" به قیمت اولیه خود رسید و دلالی از بازار جمع شد به راحتی آب خوردن. حال در کشور ما این قصه تلخ افزایش قیمت خودرو همچنان تداوم دارد و معلوم نیست آخر این قصه چه خواهد شد چرا که فعلا همه سکوت کرده اند و قیمت خودرو به سرعت تند باد معروف "هاریکین " در حال افزایش است. ای کاش ملانصرالدین زنده بود ای کاش!!!!






تاریخ : یکشنبه 99/6/23 | 8:9 صبح | نویسنده : اصغر مناف زاده | نظرات ()

 

آه که این روز ها چقدر همه باید مراقب هم باشیم! 

این روزها خدا خدا می کنم که بورس کم نیاورد. ترامپ زردآلو بیش از این خیره سری نکند و دوباره رای نیاورد. تورم چهار نعل نتازد. کرونا از ما انسان ها خسته شده و رخت بربندد. جوانان به آینده امیدوار باشند و آینده نیز با آغوش باز پذیرای آنها باشد.

این روز ها خدا خدا می کنم بتوانیم دوباره همدیگر را با عشق و محبت و بدون ظاهر سازی و نیرنگ،بغل کنیم و دوباره دست های همدیگر را مثل سابق به نشانه دوستی،بفشاریم. دوستی هایمان بی ریا و یکدست باشد و هوای که نفس می کشیم مثل آب چشمه زلال و پاک باشد.

این روز ها خدا خدا می کنم جایگاه، پست و مقام، ما را هوای نکند، طوری که به یکدفعه سر از کانادا در بیاوریم. با مردم صادق و رو راست باشیم چرا که آنها از ما هستند و ما نیز از آنها، اعتماد بین افراد جامعه مثل سابق باشد و دوباره یک تار سبیل جای چک و سفته را بگیرد. کودک آزاری و دیگر آزاری از جامعه خداحافظی کند.

این روز ها خدا خدا می کنم معضل بیمه بیکاری بعد از گذشت 6ماه حل و فصل گردد تا دیگر شرمنده متقاضیان نشویم. شغل به وفور ایجاد گردد طوری که شغل بدنبال فرد بیکار به گردد.

این روز ها خدا خدا می کنم که بتوانیم همدیگر را تحمل کنیم و انصاف را نسبت به هم نوعان خودمان روا بداریم. دیگر شاهد اخبار ناخرسند از هنر هفتم (سینما) مبنی بر ازدواج چند روزه هنر پیشه های ایرانی و تغییر جنسیت آنها هرچند دورغ نباشیم. ودر آخر این روزها خدا خدا می کنم که خدواند در رحمتش را به روی ما نبندد.

آه که این روز ها چقدر همه باید مراقب هم باشیم!






تاریخ : سه شنبه 99/6/18 | 8:20 عصر | نویسنده : اصغر مناف زاده | نظرات ()

 

آیا آموزش در شرایط کرونایی به جبر است یا به اختیار؟ 

بعد از گذشت چند روز از بازگشایی مدارس در سراسر کشور با یک آشفته بازاری از کنش ها و واکنش های متناقض و متفاوت، هم از سوی مسئولان و هم از سوی خانواده ها در خصوص حضور دانش آموزان در مدارس، مواجه هستیم. در این ارتباط خانواده ها به دو طیف عمده تقسیم بندی می شوند. طیف اول از خانواده ها معتقد به حفظ سلامت فرزندانشان هستند و به همین دلیل مخالف حضور آنها در سر کلاس درس می باشند و از فرستادن فرزند خود به مدرسه ممانعت  می کنند. علت این تصمیم سرسختانه( که در شرایط معمول خلاف قانون محسوب می شود.),سخنان رئیس جمهور مبنی بر اجباری نبودن حضور دانش آموزان در سرکلاس های درس و همچنین شیوع پیک دوم بیماری، می باشد‌. بخش دیگری از والدین ضمن نگرانی از سلامت فرزندان خود اعتقاد دارند که آموزش حضوری نقش مهم و تاثیر گذاری در یادگیری دانش آموزان دارد و با نگرانی و استرس آنها را به اجبار راهی مدارس می کنند. دلیل این طیف از خانواده ها، عدم آشنایی به فوت وفن، نبود یا نازل بودن استاندارد ویا فرهنگ مناسب یادگیری در سیستم آنلاین، عدم دسترسی بخش مهمی از جامعه به ابزارها و تجهیزات الکترونیکی مورد نیاز، و مهمتر از همه آماده نبودن برنامه آموزشی شاد، علیرغم وعده و وعید های مسئولان آموزش و پرورش ، میتوان جستجو کرد. از سوئی عدم حضور برخی از دانش آموزان در سرکلاس باعث ایجاد نوعی بی میلی در دیگر دانش آموزان شده است طوری که این تعداد از دانش آموزان نیز به خانواده های خود برای عدم حضور در مدرسه، فشار می آورند. حال با توجه به مطالب عنوان شده سوالی که در این مقطع زمانی مطرح میشود این است که بالاخره با این شرایط کرونایی، آموزش در کشور به جبر است یا به اختیار؟  سوالی که تاکنون جواب شفاف و روشنی به آن داده نشده است. پاسخ هرچه باشد، چرائی آن می بایست به روشنی و بدون هرگونه ابهامی در معرض واکاوی متخصصان امر و قضاوت مردم قرار گیرد.






تاریخ : دوشنبه 99/6/17 | 2:1 عصر | نویسنده : اصغر مناف زاده | نظرات ()

 

پرسش مهر 

روز بازگشایی مدارس در آق شهر کدخدا که به علت شیوع ویروس کرونا و قطع خطوط پروازهای هوائی موفق به بازگشت از سفر نوروزی خود نگردیده بود از ملانصرالدین به عنوان پیشکسوت مدیریت در شهرداری آق شهر خواست در مدرسه خانعلی، بزرگترین آموزشگاه آق شهر حاضر شود تا ضمن زدن زنگ مهر، برای دانش آموزان آن مدرسه سخنرانی نماید. ملانصرالدین تمامی شب را مشغول جستجو و یافتن موضوع مناسبی برای سخنرانی فردایش بود ، در نهایت بهتر دید که ذهن دانش آموزان را با طرح پرسش هائی چند به چالش بکشد، پس دست به قلم برد و آغاز به طرح پرسش نمود.  ملا روز اول مهر ساعت 8صبح در مدرسه خانعلی حاضر و بعد از زدن زنگ شروع بازگشایی مدارس و همچنین عرض تبریک آغاز سال تحصیلی نو برای کسب علم و دانش خطاب به دانش آموزان و والدین تماشگر حاضر چنین آغاز به سخن نمود : دانش آموزان مدرسه خانعلی من 10پرسش برای شما مطرح می کنم ، هر دانش آموزی که تا پایان سال تحصیلی به همه آنها جواب درست و قانع کننده ای بدهد، شهرداری آق شهر کلید یک دستگاه خودرو ملی تولید آق شهر را برایگان به او تحویل خواهد نمود.، و اما پرسش ها:

1) چرا ویروس کرونا تا به حال به آق شهر نفوذ نکرده است؟

2) چرا تاکنون از آق شهر کسی به کانادا فرار نکرده است؟

3) به چه دلیل در آق شهر قیمت اجناس برای چندین سال متوالی همچنان ثابت مانده است؟

4) چرا رضایت مندی مردم آق شهر از شهرداری و سایر ،،،بالا است؟

5) چرا همه از بلاد دیگر مشتاق اند در آق شهر سرمایه گذاری کنند.؟

6) چرا شهر حکیم باشی که بالای شهر ما قرار دارد ،از آق شهر خوشش نمی آید؟

7) چرا در آق شهر هیچ بانکی وجود ندارد؟

8) چرا در آق شهر هیچ پلی نیمه تمام و هیچ پروژه عمرانی ناتمامی نداریم؟

9) چرا جام ما با جام فوتبال تفاوت می کند؟

10) چرا در آق شهر یک نوع مدرسه داریم نه انواع و اقسام و الوان مدرسه ها؟

بعد از اینکه سوال های ملا تمام شد. یکی از والدین دانش آموزان گفت: آقای شهردار سوال های شما برای دانش آموزان ابتدایی این مدرسه سنگین است و اینها نمی توانند به آنها جواب بدهند. ملا گفت: عزیزم عیب ندارند همه مجازند حتی وقتی رفتند به کلاس های بالاتر به آنها جواب بدهند. یکی دیگر از والدین پرسید.  ملا ! آیا تا آن زمان شما همچنان در پست شهرداری خواهی ماند؟ ملا در جواب گفت: خانم شما نگران نباشید، مگر تاکنون مشاهده نکرده اید که شهرداری سکوی پرتاب است، بنده اگر شهردار نباشم بالاخره مدیر جای  دیگر خواهم بود و به قول خود عمل خواهم کرد. بعد از گفتن این جمله همه به ملا نصرالدین کف زدند و جلسه تمام شد و دانش آموزان رفتند سر کلاس های خود، در حالیکه ذهن و حواس شان به تمامی معطوف به وعده ملا بود.






تاریخ : یکشنبه 99/6/16 | 2:19 عصر | نویسنده : اصغر مناف زاده | نظرات ()
<   <<   16   17   18   19   20   >>   >
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
.: Weblog Themes By SlideTheme :.

  • وب میوه ها
  • وب دختر تهرونی
  • وب دو دی ال
  • وب وب آنلاین