درسال 1400بازگشت می خواهم
-)برای دل شکسته،بازگشت انگیزه و اراده
-)برای پدر ومادران در آسایشگاه سالمندان، بازگشت به کانون خانواده.
-) برای چشم های نمناک،بازگشت لبخند.
-)برای شرایط پرتلاطم جهان،بازگشت صلح و آرامش
-)برای سوگواران، بازگشت دل خوش
-)برای همه بیماران در بستر بیماری،شفای عاجل
-)برای هرآنکه زانوی اندوه بغل گرفته،شادی
-)برای آدمهای تنها، بازگشت دوست
-) برای دل های سیاه وتاریک،بازگشت سفیدی و مهربانی
-)برای چشم های تاریک، روشنایی
-)برای دل های پراز کینه، بازگشت مهربانی و عطوفت
-)برای آدمهای قهر و فاصله گرفته از هم، بازگشت دوستی های مجدد.
برای خودم و تو بازگشت همه ی آنچه دلتنگش هستیم .......
دلم یک عید قدیمی میخواهد
دلم یک عید قدیمی میخواهد، یک نوروز واقعی که در آن تمام مردمان شهر مدام شادی کنندآنهم از ته دل، طوری که صدای خنده هایشان تا سرکوچه برسد.
دلم یک عید قدیمی میخواهد،یک نوروز واقعی به دور از بیماری کرونا که ترس و بیم برجان شهر انداخته است. نه قرنطینه ای باشد نه محدودیتی و نه ماسکی.
دلم یک عید قدیمی میخواهد،یک نوروز واقعی بدون گرانی، گرانفروشی و احتکار و از همه مهمتر به دور از تشریفات فعلی
دلم واقعا برای یک عید قدیمی تنگ شده است.
آیا وقت آن نرسیده است که حرمت شعور اجتماعی را پاس بداریم؟
چند دوره ای است شاهد هستیم که برخی ازداوطلبان انتخابات مجلس شورای اسلامی و شوراهای شهروگاها روستا با اعلام آغاز زمان ثبت نام داوطلبان از سوی وزارت کشور، پیش از رفتن به محل ثبت نام اقدام به مانور های تبلیغاتی کلیشه ای همچون خداحافظی با پدر و مادر و خواستن دعای خیر از آنها، رد شدن از زیر قرآن، زیارت مزارشهدا و نهایتا با به راه انداختن کاروانی از طرفداران و حامیان خود به محل ثبت نام مراجعه و بعد از انجام ثبت نام، تصاویر وکلیپ های تبلیغاتی کلیشه ای ضبط شده خود را به دفعات در فضای مجازی منتشر می کنند.ضمن احترام به مقام شامخ و بزرگ والدین، قران کریم و همچنین ارواح طیبیه شهدای این مرزوبوم، امسال نیز ازسوی برخی از داوطلبین شوراهای شهر، شاهد چنین اعمال و رفتارهای پوپولیستی و عوام فریبانه هستیم. لازم است خدمت این قشر از داوطلبین یادآوری گردد که دیگر تاریخ مصرف چنین رفتارها به سرآمده و درمیان افراد جامعه نیز جایگاهی برای خود ندارد.حتی میشود گفت: که به نوعی توهین به شعور و آگاهی مردم، از سوی آنان تلقی میشود. واکنش های مردم بعد از دیدن چنین صحنه های خود گواه بر این ادعا است. از طرفی داوطلبان ورود به انتخابات شوراهای شهرها اگر اطلاعات شان کامل نیست بدانند که یکی از راهکارهای توسعه و آبادانی هر شهری، استفاده از ابزارهای الکترونیکی یا به عبارت دیگر دولت الکترونیک در راستای کاهش ترافیک و آلودگی شهری می باشد. نه اینکه خودشان علیرغم آماده بودن بسترها و ابزارهای الکترونیکی متنوع، بدون توجه با این امر خطیر، با به راه انداختن کاروان خودرویی وانسانی باعث ایجاد ترافیک و آلودگی صوتی در سطح شهر شوند. به واقع همانطور که عنوان شد با ارتقاء آگاهی و تجربه مردم، دیگر زمان رفتارهای به اصطلاح پوپولیستی اینچنینی به سرآمده و تاثیرگذاری خود را از دست داده است. بهتر است داوطلبین انتخابات به جای چنین اعمالی به دنبال باز تعریف برنامه های جامع شهری برای توسعه وآبادنی و ارائه راه حل هائی برای رفع مشکلات مبتلابه و باز کردن گره های موجودمحل (استان، شهر، یا روستای) زندگی خود باشند و برنامه خود را برای اخذ رای به مردم ارائه وتشریح نمایند. البته اگر اراده،تجربه و تخصصی برای این موضوع وجود داشته باشد. دوستان دیگر بس است! التماس تفکر
زیبنده این مرزو بوم نیست !
در شرایط موجود کرونایی و احتمال قریب الوقوع شیوع موج چهارم بیماری در کشور، دغدغه اکثریت افراد جامعه، تهیه گوشت مرغ،تخم مرغ و روغن مایع شده است! به همین خاطر شاهد ایجاد صف های طولانی در اکثر استان ها هستیم که به واقع زیبنده مردمان این مرز و بوم نیست. حال سوال اینجاست آیا در چنین جامعه ای، میتوان انتظار رشد شاخص های فرهنگی و اجتماعی را داشت؟ آیا میتوان امیدوار بود که مردم بتوانند همدیگر را تحمل کنند؟ آیا میتوان به افزایش اعتماد عمومی در سطح جامعه دلگرم بود؟ و هزاران سوال دیگر! برای رفع چالش های معیشتی مردم به راهکارهای کارشناسی شده و بلند مدت نیاز است. با کارها و تصمیم های مقطعی که به نوعی در گذشته امتحان پس داده اند، ره به جایی نخواهیم برد. رفع چالش های اقتصادی، فکر و تفکر اقتصادی می طلبد نه رفتارها و گفتارهای پوپولیستی. التماس تفکر
هشدار تا قیامت !؟
یکی از واژه های که در سال های اخیر با فراوانیِ بسیار زیاد و مکررا چه از زبان مسئولین رده بالا و چه از گفتار مسئولین رده پائین از رسانه ملی می شنویم و یا در رسانه های مکتوب و بیانیه های صادره از سوی ارگان ها مشاهده میکنیم، واژه "هشدار" است. به عبارت دیگر مردم یا مخاطبین در برنامه های تلویزیون بویژه خبرهای که از شبکه های مختلف پخش میشود به نوعی با واژه "هشدار" خوگرفته و مأنوس شده اند. در ادامه این یادداشت مختصرا به چندین نمونه از هشدارهایی که به دفعات زیاد دربرنامه های مختلف صدا وسیما پخش و تکرار میشود اشاره میگردد:
1-هشدار درباره خیز، و موج چهارم ویروس کرونا در فروردین ماه 1400
2-هشدار درباره آب گرفتگی معابر و جاری شدن سیل.
3-هشداردر مورد ریزش بهمن و کولاک درجاده ها.
4-هشداردرباره احتکار،کم فروشی و گران فروشی.
5-هشدار در خصوص عوارض ناخوشایند سفرهای نوروزی.
6-هشدار در ارتباط با استفاده بیش ازحد ازفضای مجازی.
7-هشدار در خصوص افزایش آمارطلاق در جامعه.
8- هشداردرباره حیوان آزاری.
9-هشدار در خصوص کودک آزاری.
10-هشدار در خصوص کشف حجاب.
11-هشدار در ارتباط با کاهش سرانه مطالعه کتاب در کشور.
12-هشدار در مورد سوء تغذیه اکثریت آحاد جامعه
13-هشدار درباره کاهش بهداشت روانی افراد جامعه.
14-هشدار در خصوص افزایش آمار ازدواج های سفید در سطح جوانان.
15-هشدار در مورد کاهش سن اعتیاد در جامعه.
16-هشدار در ارتباط با افزایش کیف قاپی و زورگیری.
17-هشدار در خصوص افزایش بیکاران فارغ التحصیل شده از دانشگاه ها
18-هشدار درباره کاهش تعلقات عاطفی بین اعضای خانواده ها.
19-هشدار درخصوص لغو تعهدات برجامی.
20-هشدار به زمین خواران، کوه خواران و ساحل خواران.
21-هشدار در خصوص کاهش بی اعتمادی آحاد اجتماع نسبت به قانونگذاران ومدیریت کلان کشور.
22-هشدار به جاعلان و کلاهبرداران.
23-هشدار به عاملان افزایش قیمت سکه و دلار.
24-هشدار به سوء استفاده کنندگان از پست و مقام حکومتی.
25-هشدار به تخریب کنندگان محیط زیست.
26-هشدار به فروشندگان داروهای تقلبی.
27-هشدار به خودرو سازان در خصوص قیمت وکیفیت خودرو.
28-هشدار در خصوص افزایش جمعیت سالمندی در کشور.
29-هشدار در خصوص افزایش دروغ، فساد، خیانت و خشونت در تمامی سطوح جامعه.
30-هشدار درخصوص فرارمغزها از کشور.
وهزاران هشدارهای دیگر که نام بردن شان مثنوی هفتاد من کاغذ شود که در این گرانیٍ سرسام آور کاغذ، نشاید. لیکن آنچه در این میان مهم بنظر میرسد سه نکته اساسی است که عبارتند از:
ا-هرکدام از این هشدارها وهشدارهای با مضامین دیگر، از سالهای بسیار دور طرح و منعکس شده و هنوزهم علیرغم گذشت زمانی مدید همچنان ازرسانه ملی تکرار میشود.
2-تداوم و تکرار این هشدارها، بیانگر این موضوع است که مشکلاتی که باعث صدور چنین هشدارهائی شده است، کماکان محکم و استوار در سرجای خود ایستاده اند و تاکنون برای رفع آنها از سوی متولیان امر چاره ای اندیشیده نشده است.
3-برای ریشه یابی وحلِ موجباتِ منتهی به هشدارها به معنای واقعی کلمه ، نیازمند ایجاد اعتماد عمومی نسبت به سیاستها و حسن عمل مدیران در سطح کلان( که متأسفانه تاکنون کارنامه قابل قبول و اقناع کنندهای در این خصوص مشاهده نشده است!) و ایجاد ارتباط دوسویه مسئولین و مردم می باشد. به عبارت دیگر ارتباط و اعتماد مردم و مسئولین برای خروج کامل از بسترِ منجر به هشدارها مورد نیاز است. در غیراین صورت چنین هشدارهایی گوش شنوندگان و بینندگان تلویزیون و رادیو را همچنان خواهد خراشید و موجب نگرانی خواهد شد.
حال سوال اینجاست که چه زمانی عالمان،حاکمان و مردم به این نتیجه خواهند رسید که می بایست به هم اعتماد داشته باشند؟ و آیا در شرایط کنونی زمینه این مشارکت مدنی و چندجانبه در کشور مهیا می باشد؟ به امید تحقق چنین زمانی!
"معجزه شادکامی"
برابر نتایج تحقیقات میدانی صورت گرفته از سوی جهاد دانشگاهی که اخیرا انتشار یافته، میانگین نمره شادکامی در کشور 4/11از 6عنوان شده است. این عدد بیانگر این است که قاطبه افراد جامعه در سطح کشور در کانال "نسبتا شاد" قرار گرفتهاند. در این به اصطلاح نظر سنجی که گویا سوال های همچون احساس شادی می کنید؟آینده خوبی برای خود پیش بینی می کنید؟از زندگی خود راضی هستید؟بر زندگی خود کنترل دارید؟احساس شوق و قوت دارید؟ احساس صمیمی بودن با دیگران دارید؟ از زندگی خود لذت می برید؟ حالت سر زندگی در طول روز دارید؟ به دیگران علاقه مند هستید؟ آیا دیگران را دوست دارید و دیگران نیز شما را دوست دارند؟ و ... از افراد نمونه پرسیده شده است.حال علامت سوال های بعد از نتایج خروجی طرح در اذهان و افکار عمومی ایجاد شده و بازتاب هائی نیز در فضای مجازی و رسانه های دیداری و شنیداری داشته است بر این مبنا و اساس که چطورمی شود با این همه نارسائی ها ، مشکلات، استرس ها و دلواپسیها ها از حال و نگرانی ها از چشم انداز و آینده، در تمامی زمینه های اجتماعی،اقتصادی،فرهنگی و از همه مهمتر واقعیت های ملموس و غیرقابل کتمان موجود درجامعه، عموم افراد جامعه برابر نتایج نظر سنجی جهاد دانشگاهی در کانال "نسبتا شاد" قرار گرفته باشند. به عبارت دیگر:
-)چطور میشود "نسبتا شاد" بود در حالیکه پدران و مادران، نگران آینده شغلی فرزندان خود هستند.
-)چطور میشود "نسبتا شاد" بود که در هر خانه بطور حداقل یک عضو بیکار با تمامی عوارض و مشکلاتی که برای خانواده ایجاد می کند، وجود دارد.
-)چطور میشود "نسبتا شاد" بود که جوانان به دلیل نداشتن شغل توان ازدواج کردن را ندارند.
-)چطور میشود "نسبتا شاد" بود که دهک های پائین انحصارا با مبلغ یارانه و به سختی روزگار سپری می کنند.
-) چطور میشود "نسبتا شاد" بود که اجاره خانه آقا داماد را پدر بازنشسته اش با چشم پوشی از دارو و درمان خود تأمین می کند.
-)چطور میشود "نسبتا شاد" بود که دغدغه اکثریت مردم در این شرایط کرونائ شده تهیه روغن مایع، گوشت مرغ و تخم مرغ و دارو...آنهم بعد از ساعت ها انتظار کشیدن در صف های طولانی
-)چطور میشود "نسبتا شاد" بود که دزدی و زور گیری در سطح جامعه به دلیل نبود درآمد افزایش یافته و بیشترین بازتاب را پست های فضای مجازی به خود اختصاص داده است.
-)چطور میشود "نسبتا شاد" بود زمانی که بی اعتمادی در بین افراد جامعه بیداد می کند.
-)چطور میشود "نسبتا شاد" بود که سوء تغذیه در بین خانواده های دهک های پائین ریشه دوانده و بهداشت اجتماعی را در معرض خطرات سنگینی قرار داده است.
-)چطور میشود "نسبتا شاد" بود زمانی که یک فارغ التحصیل دانشگاهی برای گذران زندگی خود، کولبری سوخت بری، ویا در صورت داشتن شانس، کارگری و رانندگی می کند.
-)چطور میشود "نسبتا شاد" بود که پدر خانواده که شغلش کارگری ساختمان است شش ماه از سال بیکار باشد و جزء یارانه منبع درآمدی بخور ونمیر نداشته باشد.
-)چطور میشود "نسبتا شاد" بود که در برخی از خانواده ها کودکان ، دختران و پسران زیر هیجده سال و پدر و مادر های بالای شصت سال نان آور خانه می باشند.
-)چطور میشود "نسبتا شاد" بود زمانی که مادر به عنوان سرپرست خانوار برای سیر کردن شکم فرزندانش بناچار تن فروشی و بعد از آن نیز خودکشی می کند.
-)چطور میشود "نسبتا شاد" بود وقتی که افراد جامعه نسبت به هم بی تفاوت شده و هیچگونه حس همدردی و یاوری ندارند.
-)چطور میشود "نسبتا شاد" بود وقتی که دروغ،چاپلوسی در این جامعه تبدیل به ارزش شده است.
-)چطور میشود "نسبتا شاد" بود وقتی که دست بردن به بیت المال، تبعیض و بی عدالتی به عینه و همه روزه اتفاق می افتد.
-)چطور میشود "نسبتا شاد" بود وقتی که سفره خانوارها به سرعت باد در حال کوچک شدن می باشد.
-)چطور میشود "نسبتا شاد" بود وقتی که فاصله طبقاتی در جامعه هر روز بعیدتر می شود.
-)چطور میشود "نسبتا شاد" بود وقتی که امکان تفریح و گردش متعارف و حداقلی برای همگان، وجود ندارد.
-)چطور میشود "نسبتا شاد" بود که اکثریت افراد جامعه زیر خط فقر می باشند.
-)چطور میشود "نسبتا شاد" بود که تهیه مسکن به یک رؤیا و آرزوی دست نیافتنی برای هر فرد تبدیل شده است.
و هزاران چرا و چطور دیگر ....
امید داریم زمانی برسد که گزارشات و نتایج تحقیقات اجتماعی و اقتصادی با واقعیات موجود در سطح جامعه همخوانی داشته و اینگونه نظرسنجی های محیرالعقول و نتایج فریبنده و رؤیا گونه? حاصل از آن، هرگز بعنوان منبعی موثق مورد استناد سیاستگزاران و تصمیم سازان این مرز و بوم قرار نگیرد.
سوالی سرشار از چرا!
سوال نمایندگان مجلس شورای اسلامی ازهرکدام از وزرای کابینه دولت از احساس مسئولیت و وظایف قانونی آنها محسوب میشود.ولی بررسی کمی وکیفی سوالات برخی از نمایندگان از وزراء خود جای چندین سؤال دارد که ابهامات و سوال هائ جدیدی را در افکار عمومی ایجاد می کند. در ادامه به چند نمونه آن با مصادیق اشاره می گردد:
1- اخیرا یکی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی از وزیری در هشت محور سوال پرسیده است که به برخی از اهم سوال ها اشاره میشود. بیکاری،لزوم شفافیت درجذب نیروها، توجه به شایسته سالاری،پرهیزاز انتصابات تحمیلی،ساماندهی بیمه کارگران ساختمانی،ساماندهی مدیران برخی از ادارات کل و ... حال در اذهان و افکار عمومی این سوال ایجاد شده است که آیا این موارد وسوال ها صرفا جزء دغدغه یکی از نمایندگان حوزه انتخابیه بوده و دیگر نمایندگان آن حوزه انتخابیه یا حتی درمباحث کلان کشوری ازجمله بیکاری، سایر نمایندگان چنین نگرانی و دغدغه ای را از جمله مسئولیت های خویش به حساب نمی آورند؟ یا نماینده سوال کننده دایه ی مهربانتر ازمادرشده است؟
2- نکته دیگری که از سؤال برخی نمایندگان خطاب به برخی از وزیران در افکار عمومی بویژه متخصصین جامعه متبادر میشود این است که حل برخی از مشکلات کشور در حوزه اقتصاد ازجمله ایجاد فرصت های شغلی و رفع بیکاری ازسطح جامعه، نیازمند عزم ملی و همکاری همگانی اعضای کابینه وسایر نهاد های دولتی و غیر دولتی است. اینکه دراینگونه مسایل کلان که حل آن مشارکت ، خرد جمعی، همکاری و همگامی قوای مقننه،مجربه و قضائیه را می طلبد،سوال و بازخواست از یک وزیر منطقی بنظر نمی رسد و در عمل برای حل مشکلات کلان کشوری نتیجه بخش نخواهد بود.
3- دربین اکثریت صاحب نظران وخواص جامعه این ذهنیت وجود دارد که سوال نمایندگان از برخی وزراء بیشتر به منظور کسب امتیاز ( در اصطلاح امروزین سهم خواهی یا رانتخواری)و یا القاء خواسته های خود ( نه در راستای منافع ملی ، که منحصرا در سمت و سوی منافع شخصی) به آن وزیر می باشد. به عبارت دیگر نقره داغ کردن وزیراست. البته امیدواریم این فرضیه اشتباه بوده و در عمل واقعیت نداشته نباشد.
به منظور شفافیت در سوال نمایندگان مجلس از وزراء که این مجلسِ از منظر مقام رهبری« مجلس انقلابی » به دنبال آن است. پیشنهاد میگردد: "برای اینکه سوال نماینده یک حوزه انتخابیه از اثربخشی و کارآئی مورد نظر نماینده برخوردارباشد و بتواند ذهن افکار عمومی جامعه اعم از عوام و خواص را قانع نماید. سوال ابتدا در مجمع نمایندگان آن استان مطرح و بعد از کارکارشناسی و تفکیک سوال های مربوط به حوزه انتخابیه و سوال های کلان کشوری، تحویل هیات رئیسه مجلس گردد و در زمان توضیح وزیرمربوطه درکمیسیون مربوطه همه ی نمایندگان آن استان در جلسه حضور داشته باشند".
روز مهندس
روز مهندس به مهندسان باوجدان که سلامتی،رفاه و جان مردم را با هیچ چیز عوض و معامله نکرده و نمی کنند و در صیانت از اعتقاد قلبی و درونی خود تا مرز اخراج شدن نیز رفته اند و حتی تعداد کثیری نیز در این راه از کار، بیکار شده اند،مبارک باد. بدون تعارف این روز خاص را می بایست بر چنین افرادی تبریک و تهنیت گفت. نه بر کسانی که به خاطر پول و کسب منفعت بدون نظارت، مهر تائید بر کاغذ می زند و میشود آنچه نباید بشود و بجای سیمان از پشت نمای ساختمان تیکه های گونی بیرون می آید و سایر اتفاقات و بلاهای ریز و درشت که همه ی آپارتمان نشینان این روزها با آن دست و پنجه نرم می کنند. امیدوارم همه ما در انجام وظیفه کاری، خدا را فراموش نکنیم که قطعا آن روز،روز مبارکی خواهد بود. انشاءالله
دل نوشته ای در فراق همکار مرحومم، مقصود علی حسین پور
هرچه ذهنم را برای پیدا کردن " کلمه ی " جستجو میکنم تا برای نبودنت بنویسم هیچ چیز جز گرمی ردپای اشک روی گونه هایم حس نمی کنم.
دانایی میگفت :اعتبار آدمها به بودنشان نیست به دلهره ای است که بعداز نبودنشان حس میشود. چقدر سنگین است تحمل دلهره نبودنت برای همکاران بویژه همکاران شهرستان اردبیل که به بودنت نه به نبودنت، عادت کرده بودند. ولی چه میشود که هیچکس جز او، نمی تواند جلوی رفتن کسی به خانه ابدی را بگیرید. همکار عزیز خانه ابدیت مبارک باد. در ضمن نگران " طاها" و خانوادت نباش که خدایشان بزرگ است. روحت شاد و یادت همواره گرامی باد.
فراموش نکنیم که هرچند بعضی از مرگ ها غیرمنتظره هستند. ولی مرگ غیره منتظره نیست. با درک این واقعیت مهم و حتمی، بیائید با هم مهربان باشیم.
(شادی روح همکار خوبمان مرحوم مقصود علی حسین پور، فاتحه با صلوات )
خدا،امید وامیدزاده
دوماه بود که با فروش ماشین، طلاهای همسرم و گرفتن چندین فقره وام از بانک های مختلف بعد از گذشت دوازده سال بالاخره صاحب یک واحد آپارتمان 100متری شده بودم.روز جمعه بخاطر رسیدن به این آرزوی دیرینه(خریدن خانه) یک جشن سه نفره با پسر و همسرم گرفتم و بعد از چند ساعت خوشحالی البته نه از ته دل آنهم بخاطر دلواپس بودن از چگونگی بازپرداخت این همه بدهی به بانک، دوست و فامیل، بدون اینکه متوجه شوم ازفرط خستگی روحی و جسمی در وسط پذیرایی خوابم گرفته بود.هر روز ساعت شش ونیم با صدای زنگ موبایل برای رفتن به سرکار از خواب بیدار می شدم. برعکس روزهای گذشته صبح روز شنبه با صدای مهیب و دلهره آور به یکدفعه چشم هایم را بازکردم. اول فکرکردم که خواب می بینم به همین خاطر چندبار خواستم چشم هایم را بازوبسته کنم که متوجه شدم که پلک هایم به فرمان من نیستند. خواستم به کمک دست و پاهایم بلند شوم با کمال تعجب دیدم که این اعضا نیز توان یاری مرا ندارند. با وجود درد فراوان و با زحمت تمام سرم را به این طرف و آن طرف چرخاندم، دیدم که شکل و شمایل هال خانه نسبت به دیشب بکل عوض شده و همه چیز به هم ریخته و خبری از پرده و پنجره های پذیرایی نیست و سوز صبحگاهی صورت و پا های زخمیم را نیشترمی زند. فهمیدم که خواب نمی بینم و اتفاقی افتاده است. تمام تلاش هایم برای بلند شدن بی نتیجه ماند و به ناچار شروع به داد کشیدن و کمک خواستن کردم.بعد از چند ثانیه صدای چند نفر را شنیدم که می گفتند: به اورژانس زنگ زدیم الان کمک میرسه! در همین گیرودار بودکه دیدم چند نفر با لباس های قرمز و سبز رنگ با سگ های گرگی بالای سرم ظاهرشده و پرسیدند: آقا حالتان خوب است؟ درجواب گفتم: نمی دانم.... و واقعا هم تصوری از خوبی و سلامتی نداشتم. آنها گفتند: نگران نباشید ما شما را نجات میدهیم ولی لطفا کمی صبور باشید.با دیدن نیروهای امداد کمی به خودم آمدم و فهمیدم که اتفاق ناخوشایندی افتاده که نیروهای امداد آمده اند. به ناگاه داد زدم پسرم ؟؟؟همسرم ؟؟؟ یکی از ماموران امداد گفت: آقا نگران نباشید شرایط عمومی آنها از شما بهتر است.ازآن مامور امداد پرسیدم آقا اینجا چه اتفاقی افتاده است؟او درجواب گفت: متاسفانه به خاطر نشت گاز در یکی از طبقات و انفجاری که به همین دلیل صورت گرفته کل ساختمان تخریب شده است.با شنیدن سخنان مامور امداد، عرق سرد کل وجودم را فراگرفت وتازه فهمیدم که چه بلایی به سرم آمده و کل زندگیم را از دست داده ام. همین که از درد زخم هایم به خود می پیچیدم، دیدم پسر و همسرم را با بلانکارد دارند منتقل میکنند بیرون از ساختمان. با دیدن آنها انگار دوباره روح تازه ای در بدن دمیده شد و با انرژی بالا فریاد کشیدم پسرم میوه زندگی ام، همسرمهربان و رنج کشیده ام! حالتان چطوره است؟ خوشبختانه هر دو با صدای گریان و وحشت زده جواب مرا دادند. با شنیدن صدای آنها کمی به خودم آمدم و نیرو گرفتم.بعد از چند ساعت تلاش ماموران امداد بخاطر عمق جراحات وارده به کمر و دست و پاهایم مرا نیز از زیر آوار بیرون کشیدند و به داخل آمبولانس انتقال دادند. موقع حرکت آمبولانس به ناگاه از شیشه کوچک داخل آمبولانس چشمم به ساختمان کاملا تخریب شده افتاد و دوباره غم و غصه وجودم را فراگرفت و از ته دل آهی کشیدم تا شاید کمی از دردهایم کاسته شود.علیرغم وارد شدن خسارت مالی سنگین و از بین رفتن کل زندگی ام که عمری برای مهیا کردن آن جان کنده بودم، ولی باز جای شکرش باقیست که پسرم، امید و همسرم، امید زاده(فامیلی همسرم) هنوز در ادامه زندگی با من هستند تا با اتکاء به آنها و در راس همه خدا،دوباره زندگی را هرچند که سخت می باشد از اول شروع کنم. لعنت برانفجار که با بی احتیاطی یک یا چند نفر، همه چیز را در یک آن نابود می کند.