سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دلنوشته یک کودک 10 ساله به پدرش

 سلام، بابا خسته نباشی میدونم که شب و روز تلاش میکنی تا من،مامان و خواهرم در آرامش زندگی کنیم و محتاج کسی نباشیم. ولی این روزها می بینم که نمی خندی و زود عصبانی میشی. چند روزی هست قبل از اینکه به خانه برگردی مامان همش به من و خواهرم میگه که باباتون این روز ها زیاد کار می‌کنه وقتی اومد خونه ازش چیزی نپرسید بزارید زود شامش رو بخور و بخوابه. یک شب وقتی در حال شام خوردن بودی تلویزیون از آمدن عید نوروز خبر داد و بازار رو نشون داد که پدر و مادر ها با بچه هاشون از این مغازه به آن مغازه می‌رفتند. بابا شما با دیدن و شنیدن این خبر رنگ و رویت سرخ و عرق از سرو رویت جاری شد و بدون اینکه شامت را تمام کنی سریع بلند شدی و رفتی به اتاقت و چراغ ها را خاموش کردی و به ظاهر خوابیدی و من میدانم که تا صبح از شرمندگی و ناراحتی نخوابیدی. با دیدن این وضعیت من به مامان و خواهرم نگاه کردم و سرم را برای تعجب تکان دادم و مثل روزهای قبل سکوت معنادار مامان را در پاسخ دیدم و اگر من و خواهرم نبودیم حتما مامان با فریاد گریه میکرد. فردای آن روز از مامان پرسیدم مامان چرا بابا این روزها کم حرف شده و با ما مثل گذشته صحبت نمی کنه؟ چرا با من و خواهرم بعد از خوردن شام بازی نمی کنه؟ چرا از درس و مشق من نمی پرسه؟ چرا بابا این روز ها زود عصبانی میشه؟ راستی مامان چرا بابا مثل سال های گذشته برای عید، لباس و شیرینی و آجیل نمی خره؟ بابا، مامان چقدر شما رو دوست داره فقط گفت بچه ها باباتون مرد زحمت کشیه و همه ی ما رو دوست داره او مرد خانواده دوستیه ولی این روز ها همه چیز گرون شده و حقوق باباتون کمه، اون میخواد همه چیز برای شما و من بخره ولی هرچه قدر تلاش می‌کنه به خاطر گرونی و اجاره خونه نمی تونه تو سال جدید برای من و شما لباس و برای خونه شیرینی و آجیل بگیره. ولی بچه ها نگران نباشید خدا بزرگه و باباتون به فکر شما هست. بابای عزیزم من و خواهرم به تو افتخار می کنیم. بابای مهربانم عیبی نداره همین‌که شما سلامت هستید برای من و خواهرم عیدی بزرگی از طرف خداست. من و خواهرم لباس و آجیل و شیرینی از شما نمی خواهیم فقط قول بدین از فردا که از سر کار به خانه بر می گردی با ما حرف بزنی و خواهرم را نوازش کنی و مثل گذشته با ما رفتار کنی. من نمی دانم که چرا حقوق شما کم است و چه کسی حقوق شما را کم میدهد. امیدوارم هر کس که حقوق شما را تعیین میکند به فکر بچه های بابا های کارگر و زحمت کش باشد تا بابا ها نیز بتونن لباس و آجیل و شیرینی بخرند و دور هم بخورند و شرمنده خانواده ها نباشند. بابا جونم،مامان،من و خواهرم شما رو بدون پول نیز دوست داریم. بابا آمدی خونه لطفاً حرف بزن و بخند من و مامان تصمیم گرفتیم وقتی شما به خانه آمدی دیگر تلویزیون را روشن نکنیم و فقط صدای شما رو بشنویم. خدا را چه دیدی شاید دل کارفرما و از آنها بزرگتر به رحم آمد و حقوق شما و دیگر باباها رو زیاد کردند تا آنها نیز بتوانند برای خانواده هاشون وسایل بخرند‌. بابا جون من دیگه بزرگ شدم و مثل شما غیرتی، به مامان و آبجی نگفتم، کمی پول تو قللکم داشتم آن را برداشتم گذاشتم تو جا کفشی اومدین خونه بردار و به خواهرم و مامان عیدی بده تا آنها خوشحال باشند تا من و تو نیز با خوشحالی آنها حتی شده به ظاهر لبخند بزنیم، دیگر چاره ای نیست. بابا در هر صورت با جیب پر و جیب خالی دوستت دارم چراکه شما تلاش خود را کردین و مقصر نیستی.

 

 






تاریخ : جمعه 102/12/25 | 8:25 عصر | نویسنده : اصغر مناف زاده | نظرات ()
.: Weblog Themes By SlideTheme :.

  • وب میوه ها
  • وب دختر تهرونی
  • وب دو دی ال
  • وب وب آنلاین