سفارش تبلیغ
صبا ویژن

داستان های کوتاه و آموزنده

1- همه مهم اند :

زمانی که دانشجوی سال دوم دانشگاه بودم یک روز سر جلسه امتحان وقتی چشمم به سؤال آخر افتاد، خنده ام گرفت فکر کردم استاد حتماً قصد شوخی کردن داشته است، چون سؤال این بود:

-نام زنی که محوطه دانشگاه را نظافت می کند چیست؟

من آن زن نظافتچی را بارها دیده بودم، زنی قد بلند، با موهای جو گندمی و حدوداً شصت ساله، اما نام او را از کجا باید می دانستم؟!

من برگه امتحانی خودم را تحویل دادم و سؤال آخر را بی جواب گذاشتم. درست قبل از آن که از کلاس خارج شوم، دانشجویی از استاد سؤال کرد: آیا سؤال آخر هم در بارم بندی نمرات، محسوب می شود؟

استاد گفت: حتماً

و ادامه داد: شما در حرفه خود با آدم های بسیاری ملاقات خواهید کرد. همه آن ها مهم هستند و شایسته توجه و ملاحظه شما می باشند، حتی اگر تنها کاری که می کنید لبخند زدن و سلام کردن به آن ها باشد.

2- هوشمندانه احمق باشید:

ملانصرالدین هر روز در بازار گدایی می کرد. مردم با نیرنگی، حماقت او را دست می انداختند. دو سکه یکی طلا و دیگری نقره به او نشان می دادند. اما ملانصرالدین همیشه سکه نقره را انتخاب می کرد!

 این داستان در تمام منطقه پخش شد. هر روز، گروهی زن و مرد آمدند و دو سکه به او نشان می دادند و ملانصرالدین همیشه سکه نقره را انتخاب می کرد.

تا این که مرد مهربانی از دیدن این صحنه ناراحت شد. در گوشه میدان به سراغ ملا رفت و گفت: هر وقت دو سکه به تو نشان دادند، سکه طلا را بردار این جوری هم پول بیشتری گیرت می آید و هم دیگر دستت نمی اندازند.

ملانصرالدین به آن مرد لبخند مهربانی زد و پاسخ داد: ظاهراً حق با شماست، اما اگر سکه طلا را بردارم، دیگر پول به من نمی دهند تا ثابت کنند که من احمقم! شما نمی دانید تا به حال با این تظاهر چه قدر پول گیر آورده ام!

نتیجه:

اگر کاری که می کنید هوشمندانه باشد، اشکالی ندارد که شما را احمق بدانند!

منبع: کتاب تو، تویی؟! 1- جلد دوم- امیر رضا آرمیون

 

 

 

 

 






تاریخ : جمعه 94/1/7 | 10:17 صبح | نویسنده : اصغر مناف زاده | نظرات ()
.: Weblog Themes By SlideTheme :.

  • وب میوه ها
  • وب دختر تهرونی
  • وب دو دی ال
  • وب وب آنلاین